گنجور

 
بلند اقبال

ز مو قیمت مشک وعنبر شکسته

به لب نرخ قند مکرر شکسته

چه پرسی دلم ازچه بشکسته در بر

دلم در بر از دست دلبر شکسته

بت من به هنگام مستی مکرر

سر ساقیان را به ساغر شکسته

به هر جا که بنشسته وخوره صهبا

بسی دست وپا سینه وسرشکسته

به دیوار ودرگاهی از شورمستی

زده خنجر آن سان که خنجر شکسته

بکن شادش آزادی ار خواهی از غم

دلا بینی از غم دلی گر شکسته

مرا گر بلند است اقبال از چه

چنین از غم دلبرم پرشکسته