گنجور

 
بلند اقبال

هر کس افتد به خیال من وتو

خون کندگریه به حال من وتو

چون من از عشق توو چون تو به حسن

نیست در شهر مثال من وتو

به تو خون من ومی از کف تو

باد این هر دو حلال من وتو

فرودین تو و دیماه من است

شب و روز ومه و سال من وتو

قصه دوزخ و فردوس بود

شرحی از هجر و وصال من وتو

صبر خواهی تو ز من من زتو وصل

آه از این فکر محال من و تو

همه خوانندبلنداقبالم

زجواب وز سؤال من وتو