گنجور

 
بلند اقبال

اگر بداگر خوبم از دوستانم

اگر گل اگر خارم از بوستانم

دلش خواست باشم چنین این چنینم

اگر گفت گردم چنان آنچنانم

به هرجا که بدهدنشانم نشینم

به هر سو که گوید روان شو روانم

اگر گفت شوگوشوم در برش گو

وگر گفت شوصولجان صولجانم

از آن عنبرین طره در پیچ وتابم

وز آن آتشین چهره آتش به جانم

چوگردد وصالش میسر بهارم

چو گردم گرفتار هجرش خزانم

از آنتار وپودم بپاشیده از هم

که در پیش مهتاب رویش کتانم

جلال مرا گر که خواهی ببینی

ببین چون که بیرون برند از جهانم

بلنداست اقبال من شکر لله

که شیر خدا را سگ آستانم