گنجور

 
بلند اقبال

هرکه را گم گشته دل پیدا کنش در زیر زلف

مختصر گویم مطول آمده تفسیر زلف

چهر وزلفت را هر آنکس دیدرفت از کف دلش

هم دل وهم جان فدای آنچه داری زیر زلف

سر بزن از زلف خود اما دگر دستش مزن

ز یور رخ را اگر خواهی کنی تعمیر زلف

هم قلم سر بشکند خود را وهم انگشت من

چون قلم گیرم به انگشت از پی تحریر زلف

با معبر گفتم اندرخواب دیدم زلف دوست

گفت روکآشفته گردی گر کنم تعبیر زلف

نه به رخ زلف امشب این دلبر پریشان کرده است

کاین پریشانی شد از روزازل تقدیر زلف

موبه مو شرح پریشانی ما را ثبت کرد

خواست نقاش ازل چون برکشد تصویر زلف

با بلنداقبال گفتم تا به کی دیوانگی

گفت تا دلبر نهد بر گردنم زنجیر زلف

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode