لعلی ازکان بدخش آورده لب می خواندش
شور عالم در لبش شیرین رطب می خواندش
شد ترشح قطره خونی زچشمم بر رخش
از دل من قطره خونی است لب می خواندش
روشنی روی او وتیرگی موی اوست
اینکه درعالم منجم روز وشب می خواندش
پا به دوشش سر به گوشش می نهد زلف کجش
راست می گوید کسی گر بی ادب می خواندش
زلفش از توقیع فرمان گشته بس پیچیده تر
طفل دل ناخوانده خط از بر عجب می خواندش
من همی گویم که زلفش چینی است از چین و بو
از سیاهی گر کسی زنگی نسب می خواندش
پای تا سرگشته چون آتش تنم از تاب عشق
بی وقوفی بین طبیب آزار تب می خواندش
روز و شب از بس دلم نالد گمانش چنگی است
گر بلنداقبال در بزمطرب می خواندش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.