گنجور

 
بلند اقبال

به ما روز آور ای مه امشبی را

که سازیم از تو حاصل مطلبی را

چه جای زر دهم جان گر فروشند

وصال چون تو سیمین غبغبی را

سپاس ومنت ایزد را که فرمود

نصیب ما چوتوخوش مشربی را

نه کس روزی چو رویت دیده روشن

نه چون زلفت به تاریکی شبی را

چو تو فرزندی البته نیارند

گر آرند از بهشت ام وابی را

چو رویت ماه بود ار داشت زلفی

چو زلفت کس ندیده عقربی را

گرم خوانند کافر یا مسلمان

که جز عشقت نگیرم مذهبی را

بلند اقبال از سعدی ندیدم

چو اقبال بلندت کوکبی را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode