گنجور

 
بیدل دهلوی

طاس این نرد اختیاری نیست

هرچه آورد اختیاری نیست

بر هوا بسته‌اند محمل ما

کوشش گرد اختیاری نیست

همه مجبور حکم تقدیریم

کرد و ناکرد اختیاری نیست

از بهار و خزان عالم رنگ

سرخ تا زرد اختیاری نیست

اتفاق بلندی و پستو

چون زن و مرد اختیاری نیست

معنی آوردش آمدی دارد

غزل و فرد اختیاری نیست

اینکه با بیدلان نمی‌جوشی

ای دلت سرد اختیاری نیست

گر وصال ‌است ‌و گر فراق خوشیم

چه توان ‌کرد اختیاری نیست

بیدل از شیونم مگوی و مپرس

نالهٔ درد اختیاری نیست