غزل شمارهٔ ۶۴۹
تو محو خواب و در سیرکنفکان بازست
مبند چشمکه آغوش امتحان بازست
درین طربکده حیف است ساز افسردن
گره مشوکه زمین تا به آسمان بازست
کجا دمید سحرکز چمن جنون نشکفت
تبسمی که گریبان عاشقان بازست
به معبدیکه خموشان هلاک نام تواند
چو سبحه بر دریک حرف صد دهان بازست
به هر طرفگذری سیر نرگسستانکن
به قدر نقش قدم چشم دوستان بازست
به پیش خلق ز انداز عالم معقول
زبان ببند که افسار این خران بازست
درین هوسکده غافل ز فیض یأس مباش
دریکه بر رخ ما بسته شد همان بازست
ز جا نرفته جنون هزار قافلهایم
جرس بنالکه بر ما ره فغان بازست
به جادههای نفس فرصت اقامت عمر
همان تأمل شاگرد ریسمان بازست
بهکنه سود و زیانکیست وارسد بیدل
متاعها همه سربسته و دکان بازست
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: بیدل نشر نگاه | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...