گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

بیقراریهای چرخ از دست کجرفتاری است

خاک را آسودگی از پهلوی همواری است

نیست غیراز سوختن عید مذلت پیشگان

خار را در وصل آتش پیرهن‌گلناری است

از مزاج ما چه می‌پرسی‌که چون ریگ روان

خاک ما چون آب از ننگ فسردن جاری است

گر ز دست ما نیاید هیچ جانی می‌کنیم

نالهٔ بلبل درین‌گلشن گل بیکاری است

آبروخواهی‌، مقیم آستان خویش باش

اشک را از دیده پا بیرون نهادن خواری است

پرفشانی نیست ممکن بسمل تصویررا

زخمی تیغ تحیر از تپیدن عاری است

دست همت آستین می‌گردد از خالی شدن

سرنگونی مرد را از خجلت ناداری است

شعله خاکسترشود تا آورد چشمی به هم

یک مژه آسودگی اینجا به‌صد دشواری است

غیر تیغ اوکه بردارد سرافتادگان

خفتگان را صبح‌روشن صندل بیداری است

بگذر از فکر خرد بیدل‌که در بزم وصال

گردش آن چشم میگون آفت هشیاری است

 
 
 
بیدل دهلوی

لوح‌هستی یک قلم از نقش قدرت عاری است

آمد ورفت نفس مشق خط بیکاری است

از ره غفلت‌، عدم را، هستی اندیشیده‌ایم

شبهه تقریریم و استفهام ما انکار‌ی است

ذره‌ایم اما به جشم خود گران !فتاده‌ایم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه