غزل شمارهٔ ۵۸۹
نالهٔ ما شیوهها امشب به بر آورده است
نخل ماتم نوحهٔ چندی ثمر آورده است
آبیار ریشهٔ حسرت خیال لعل کیست
هر مژه صد خوشه سامانگهر آورده است
ای محیط عشق بر کم ظرفی دل رحمتی
آب شد این قطره تا یک چشمتر آورده است
خون ما را دستگاه یک رگ گل همکجاست
تیغ قاتل رنگ وهمی در نظرآورده است
ناصحا زحمت مکش کز دست پر شور جنون
حلقهٔ زنجیر مجنون گوش کر آورده است
سرکشیها چونهلال اینجا بهجزتسلیم نیست
تاکسی تیغی برون آرد سپر آورده است
شاخ گل از رنگ عشرت بس که بیسرمایه بود
قطره خونی به چندین نیشر آورده است
درد عشق و مژده راحت زهی فکر محال
این خبر یاربکدامین بیخبر آورده است
کیست تا سازد زراه ورسم هستی آگهم
عشق خاکم را ز صحرای دگر آورده است
انتظار جلوهای داریم و از خود می رویم
نارسایی زور بر مد نظر آورده است
تنگنای بیضه بیدلگوشهٔ آرام بود
شد پریشان مرغ دل تا بال و پر آورده است
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: بیدل نشر نگاه | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
دکتر علیرضا محجوبیان لنگرودی نوشته:
درد عشق و مژده راحت زهی فکر محال / این خبر یارب کدامین بی خبر آورده است؟ آیا عشق و راحتی تناسبی با هم دارند؟ و اساسا ایا در دنیای عاشقانه می توان راحت زیست؟ آیا کسانی که در زندگی عاشقانه خویش!! راحت لم داده اند؛عاشق اند؟ خواجه شیراز که در درد کشیدن های عاشقانه شهره آفاق بوده است؛ می فرماید:« درد عشقی کشیده ام که مپرس» او می داند که دردهای عاشقانه نوشیدنی اند و قابل توصیف نیستند؛ نمی دانم شاید به واژه ها و عبارت در نیایند و فقط به اشارت باید از آن گذشت.حافظ برای این دردهای عاشقانه جایگاه بلندی قائل است تا آنجا که می فرماید: «نشان مرد خدا عاشقی است با خود دار»
خدایش قرین نور گرداناد. یاحق
👆☹