گنجور

 
بیدل دهلوی

هرچه از مدت هست و بود است

دیرها پیش خرام زود است

نفی ات اثبات حقیقت دارد

خاک گشتن همه جا موجود است

اگر از بندگی آگاه شوی

هر طرف سجده کنی ، معبود است

چشم شبنم همه اشک است اینجا

بوی این ‌گلشن عبرت دود است

رنگ این باغ شکستی دارد

برگ گل دامن چین‌آلود است

خود فروشی اگرت مطلب نیست

به شکست آینه دادن جود است

بی‌تکلف به هوس باید سوخت

چوب تعلیم محبت‌ عود است

سرخط حسن‌ که دارد امروز

لوح آیینه بهاراندود است

آنکه آن سوی جهاتش خوانی

تا تو محو جهتی محدود است

بیدل از ظاهر و مظهر بگذر

جلوه‌ تا آینه‌ نامشهود است