سیرابی ازین باغ هوس، یاسپرست است
کو صبح و چهشبنم ز نفسشستن دست است
پیچ و خم موجگهر بحر خیالیم
این زلف هوس را نه گشاد است نه بست است
چون گرد در این عرصه عبث دست نیازی
تیغ ظفرت در خم ابروی شکست است
بگذر ز غم کوشش مقصود معین
تیر تو، نشان خواه، ز ناصافی شست است
چون نقش نگین، مسند اقبال میارای
ای خفته فروتر ز زمین این چه نشست است
دون طبع ز اقبال جز ادبار چه دارد
هرچند ببالد که سر آبله پست است
محکوم قضا را چه خیال است سلامت
گرشیشهٔ افلاک بود درکف مست است
جز شبههٔ تحقیق درین بزم ندیدیم
ما را چه گنه آینه تمثالپرست است
دربار نفس نیست جز احکام گذشتن
این قافلهها قاصد یک نامه به دست است
ای غافل از آرایش هنگامهٔ تجدید
هر دم زدنت آینهٔ صبح الست است
بیدل دو سه دم ناز بقا، مفت هوسهاست
ما صورت هیچیم و جز این نیست که هست است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.