نزیبد پرده فانوس دیگر شمع سودا را
مگردرآب چون یاقوتگیرند آتش ما را
دل آسودهٔ ما شور امکان در قفس دارد
گهر دزدیدهاست اینجاعنان موجدریا را
بهشت عافیت رنگ جهان آبرو باشی
درآغوش نفسگر خونکنی عرض تمنا را
غبار احتیاج آنجاکه دامان طلبگیرد
روان است آبرو هرگه به رفتارآوری پا را
بهعرض بیخودیهاگرمکن هنگامهٔ مشرب
که مینامیدهاند اینجا شکست رنگ مینا را
فروغ این شبستان جز رم برقی نمیباشد
چراغانکردهاند از چشم آهوکوه و صحرا را
دراینمحفلپریشانجلوهاست آنحسن یکتایی
شکستیکوکه پردازی دهد آیینهٔ ما را
سبکتازاست شوق امامن آن سنگ زمینگیرم
کهدررنگ شرراز خویش خالی میکنم جا را
بهداغ بینگاهی رفتازین محفل چراغ من
شکست آیینهٔ رنگیکهگمکردم تماشا را
هوس چون نارسا شد نسیه نقدحال میگردد
امل را رشتهکوته ساز و عقباگیر دنیا را
ز شور بینشانی، بینشانی شد نشان بیدل
کهگمگشتن زگمگشتن برون آورد عنقا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و عمیق از عشق و دلشکستگی صحبت میکند. او از ناتوانی در تملک احساسات و شور عشق سخن میگوید و به نوعی به تلاش برای درک و فهم این احساسات اشاره میکند. اشارههایی به زیباییها و حسرتهای ناشی از آن دارد و به توصیف حالتی پرداخته که در آن فرد احساس گمشدگی و ناپایداری میکند. در نهایت، شاعر به بیثباتی آرزوها و عدم قطعیت در زندگی اشاره میکند که ممکن است انسان را به سوی آراستگی و بهشت حیات برساند، اما در عین حال مملو از مشکل و درد نیز هست.
هوش مصنوعی: در این شعر شاعر به تصویرسازی زیبایی از شمع و آتش پرداخته است. او میگوید که پردهای که بر روی فانوس است، نباید پایین بیاید و نور شمعی که نماد عشق یا دلتنگی است، نباید خاموش شود. همچنین اشاره دارد که همچون یاقوت، آتش و احساسات درون او ارزشمند و زیبا هستند و نباید در آب (نشانهای از فراموشی یا بیاهمیتی) غرق شوند. در واقع، این تصویرها نشاندهندهی اهمیت و ارزش عشق و احساسات عمیق انسانی است.
هوش مصنوعی: دل آرام ما در قفس تنش، اشتیاقی به امکانهای جدید دارد. اینجا گویی گنجینهای از احساسات و آرزوها نهفته است که مانند دزدی، خود را پنهان کردهاند و در کنار امواج دریا در جستجوی آزادی هستند.
هوش مصنوعی: بهشت و خوشیها به تو رنگ و بویی میدهند و در آغوش زندگی میتوانی درخواستهای خود را با تمام وجود مطرح کنی.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که در حالات نیاز و درخواست، فردی که تلاش میکند تا به خواستههای خود برسد، باید رفتار و کردار خود را به درستی به نمایش بگذارد. در واقع، شخص باید مواظب رفتار خود باشد تا آبرو و اعتبارش حفظ شود.
هوش مصنوعی: بهطور کلی، شاعر از شور و جنون در بین دوستان و اهل بزم صحبت میکند. او تأکید دارد که باید این رسوایی و غفلت را به نمایش گذارد و به شکستن قاعدهها و رنگها اشاره میکند که میتواند نمادی از آزادگی و رهایی باشد. در واقع، او خواستار آن است که فضای بزم و میخانه پر از هیجان و شور بشود و این نوع شکستن قید و بندها را جشن بگیرد.
هوش مصنوعی: نور و روشنی این مکان تنها یک لحظهی زودگذر است که به چشم میآید. چشمان آهو و طبیعت کوه و دشت را زینت بخشیدهاند.
هوش مصنوعی: در این جمع آشفته، زیبایی خاصی جلوهگر است که همانند شکستی در پردهای است که به ما انعکاس میدهد.
هوش مصنوعی: من به خاطر شوق امام، برخلاف طبیعت خود، از آن سنگینی احساسات رهایی یافتهام و در جستجوی زیباییهایی هستم که مرا از روزمرگی و عذاب رها کند.
هوش مصنوعی: به خاطر بیتوجهی به من، روشناییام از این جمع رخت بربست. آینهای که رنگ و زیبایی را به من نشان میداد، حالا دیگر از دست رفته است و نمیتوانم به تماشای آن بپردازم.
هوش مصنوعی: وقتی تمایلات و خواستهها به سرانجام نمیرسند، زندگی حال را به قهری برمیگرداند. بنابراین، برای داشتن آینده بهتر، باید به دنیا و نیازهای آن توجه کنیم و از آرزوهای بیپایه دوری کنیم.
هوش مصنوعی: از شدت بیخبری و وضعیت نامشخص، نشانهای از بیدل به وجود آمده که نشاندهندهی گم شدن است؛ به طوری که گم شدن، عنقا (پرندهای افسانهای) را از گم شدن رها کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
زر افشانید بر پیلان جرسهای مدارا را
برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا
ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
[...]
ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را
منم ای برق رام تو برای صید و دام تو
گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را
چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره
[...]
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.