اگر با پای سروی سعی آهم رهبری کردی
کف خاکسترم با بال قمری همسری کردی
ندادم عرض هستی ورنه با این ناتوانیها
به رنگ رشتهٔ شمعم نفس هم اژدری کردی
نشد اول چراغ عافیت در دیدهام روشن
که پیش از دود کردن آتشم خاکستری کردی
دلی دارم که گر آیینه دیدی حیرت کارش
همان جوهر عرق از خجلت بیجوهری کردی
نبردم رنج تزویری که زاهد از فسون او
به هر گوسالگی خود را خیال سامری کردی
به بی دردی فسرد و یک نفس آدم نشد زاهد
چه بودی از هوس هم این هیولا پیکری کردی
خوشا ملک فنا و دولت جاوید بیقدری
که آنجا نقش پا هم بر سر ما افسریکردی
اگر چون شانه حرفی از فسون زلف دانستی
دل صد چاک ما هم دست در بال پری کردی
چو قمری چشم اگر میدوختم بر سرو آزادش
به گردن گردش رنگ تحیر چنبری کردی
نگاه او گر افکندی سپند ناز در آتش
به حیرت ماندن چشم غزالان مجمری کردی
زگرد جلوهٔ خود خاک بر سر ریختی بیدل
اگر نظارهٔ رفتار او کبک دری کردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیالت هر کجا تمهید راحتپروری کردی
به خواب بیخودی بوی بهارم بستری کردی
نفس چون ناله بر باد تپیدن داد اجزایم
به توفان خیالت گرنه حیرت لنگری کردی
به پاس راز الفت شکر بیدردیست کار من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.