گنجور

 
بیدل دهلوی

ای پرفشان‌ گرد نفس چندی شرار سنگ شو

ناقدردان راحتی بر خود زبان ننگ شو

جولان چه دارد در نظر غیر از تلاش درد سر

یک ره پس زانوی خم بنشین و عذر لنگ شو

فریاد کوس و کرنا می‌گویدت ‌کای بی‌حیا

زبن دنگ‌دنگ روز و شب ‌گر کر نگشتی دنگ شو

همت نمی‌چیند غنا بر عشوه پا در هوا

چون صبح‌ گرد رفته‌ای‌ گو یک دو دم اورنگ شو

می‌دان قدر این و آن دیدی زمین و آسمان

گر کهنه‌ات خواهی گران با ذره‌ای همسنگ شو

گلچینی باغ یقین ‌گر نیست تسکین آفربن

اوهام را هم‌ کم مبین خود روی دشت بنگ شو

شوق جنون تاز ترا کس نیست تا گیرد عنان

یکچند منزل در قدم‌ گرد ره و فرسنگ شو

بر معرفت نازیدنت دور است از فهمیدنت

چون عکس نتوان دیدنت آیینه‌ گوهر رنگ شو

آیینه داران جنون دارند یک عالم فسون

هر چند جهل ‌آیی‌ برون سرکوب صد فرهنگ شو

ای بوی موهومی چمن‌ کم نیست سیر وهم ظن

باری به ذوق پر زدن هنگامه ساز رنگ شو

بیدل به یاد زلف او گر ناله‌ای سر می‌کنم

تسلیم‌ گوشم می‌کشد کای بی‌ادب خود چنگ شو

 
 
 
مولانا

نبود چنین مه در جهان ای دل همین جا لنگ شو

از جنگ می‌ترسانیم گر جنگ شد گو جنگ شو

ماییم مست ایزدی زان باده‌های سرمدی

تو عاقلی و فاضلی دربند نام و ننگ شو

رفتیم سوی شاه دین با جامه‌های کاغذین

[...]

صائب تبریزی

چون شبنم روشن گهر با خار و گل یکرنگ شو

بگذار رعنایی ز سر بیزار از نیرنگ شو

یکرنگی ظاهر بود دارالامان عافیت

در حلقه دیوانگان زنهار بی فرهنگ شو

دل زود می گردد سیه زین طارم زنگارگون

[...]

فیض کاشانی

ای عشق رسوا کن مرا گو نام بر من ننگ شو

باید که من عشرت کنم گو ناصحم دلتنگ شو

مغزم برون آمد ز پوست افتادم اندر راه دوست

ای شوق رهبر شو مرا ای عشق پیش آهنگ شو

چون شوق رهبر باشدم از دوری منزل چه غم

[...]

حزین لاهیجی

عریان ز صافی طینتی، از پردهٔ نیرنگ شو

چون آب در باغ جهان، با خار وگل همرنگ شو

بشکن به دل تا می توان، نیش زبان دشمنان

با این سبک مغزان که گفت ای خیره سر همسنگ شو؟

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه