خم قامت نبرد ابرام طبع سختکوش من
گران شد زندگی اما نمیافتد ز دوش من
تسلی کشتهام چون موج گوهر لیک زین غافل
که خاکست اینکه مینوشد زبان بحر نوش من
غم عمر تلف گردیده تا کی بایدم خوردن
ز هر امروز شامی دارد استقبال دوش من
چنین دیوانهٔ یاد بناگوش که میباشم
که گوش صبح محشر پنبه دارد از خروش من
گریبان بایدم چون گل درید از لبگشودنها
ز وضع غنچه حرف عافیت نشنید گوش من
چه میکردم اگر بیپرده میکردم تماشایت
ترا در خانهٔ آیینه دیدم رفت هوش من
نشاندن نیست آسان همچو موج گوهر از پایم
محیط ازسرگذشت آسود تا یکقطره جوش من
به رنگی بیزبانم در ادبگاه نگاه او
که گرد سرمه فریادی است از وضع خموش من
قیامت بود اگر خود را چنین آلوده میدیدم
مرا ازچشم خود پوشید فضل عیب پوش من
نمیدانم شکفتن تا کجا خرمن کنم بیدل
سحر در جیب میآید تبسمگلفروش من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات و تجربیات دشوار زندگی خود سخن میگوید. او با نگاهی عمیق به بار زندگی و فشارهای آن اشاره میکند، در حالی که سعی دارد تسلی و امیدی در دل بیابد. شاعر به غم و رنج عمر اشاره میکند و از ناپایداری زمان یاد میکند. او به عشق و زیبایی میاندیشد و از عشقش به معشوق سخن میگوید که در آن احساساتی چون دیوانگی و شگفتی وجود دارد. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که حتی در میان درد و غم، زیبایی و عشق میتواند به او آرامش دهد.
هوش مصنوعی: سختیهای زندگی که به دوش من افتاده، هرچند که سنگین و طاقتفرساست، اما من نمیخواهم تسلیم شوم و ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: من دشواریهایی را تحمل کردهام، مانند مروارید در دریا، اما از این نکته غافل هستم که آنچه در نهایت مینوشد، همچون زبان دریا، فقط خاکستری است.
هوش مصنوعی: غصه و اندوه عمرم به هدر رفته، تا کی باید هر روز با غم و ناراحتی روبرو شوم، در حالی که شب گذشته به سراغم آمده است.
هوش مصنوعی: من چنان دیوانهای هستم که یاد تو در گوشم طنین انداز است، بهطوری که حتی صبح قیامت هم از صدای من بیخبر خواهد بود.
هوش مصنوعی: من باید گریبانم را مانند گل پاره کنم، زیرا از حرفزدن و زبانگشایی، از حال غنچه، هیچ نشانهای از سلامتی نشنیدم.
هوش مصنوعی: چه میتوانستم بکنم اگر بدون هیچ مانعی به تماشای تو میپرداختم؟ تو را در خانهٔ آینه دیدم و تمام حواسم را از دست دادم.
هوش مصنوعی: برپا کردن و به حالت نشاندن آمدن، به سادگی ممکن نیست، مانند تلاطم دریا در درخشندگی جواهر. من از محیط و گذشتهام آزاد شدهام تا فقط یک قطره از شور و هیجانم را بروز دهم.
هوش مصنوعی: من بدون کلامی، تنها با رنگی در محیط نگاه او حضور دارم که دور تا دورش پر از سرمه است و این نشاندهنده فریادی است از سکوت و حالت خاموش من.
هوش مصنوعی: اگر خود را به این اندازه آلوده میدیدم، یقیناً در روز قیامت از خودم خجالت میکشیدم. پس ای رحمت و فضلی که عیبهای من را میپوشانی، در این لحظه به من نظر کن و مرا از شرم خود برهان.
هوش مصنوعی: متوجه نیستم که تا کجا میتوانم جلو بروم و احساساتم را بروز دهم، اما غم و شادیام به طرز عجیبی با لبخند گلفروش همراه است و به یاد میآورم که این لبخند همچون صبحی تازه و دلانگیز، در جیب من قرار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به کف چقماق چون برگیرد آن چرچین فروش من
رسد چون سنگ آواز خریداران به گوش من
ز عکس او دکان از بس که چون آئینه روشن شد
ندارد طاقت نظاره او چشم و هوش من
روم در پیش او هر روز پرسم نقد هر جنسی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.