از دیده سراغ دل دیوانه طلب کن
نقش قدم نشئه ز پیمانه طلب کن
از پهلوی دل شعله خرامند نفسها
ای اشک تو هم آتش از این خانه طلب کن
دلها همه خلوتکدهٔ جلوهٔ نازند
از هر صدف آن گوهر یکدانه طلب کن
توفانکدهٔ جوش محیط است سرابت
از لفظ خود آن معنی بیگانه طلب کن
ای الفت آبادی موهوم حجابت
آن گنج نهان نیست تو ویرانه طلب کن
عمریست به یادش همه تن یک دل چاکیم
چون صبح ز آیینهٔ ما شانه طلب کن
افسون روانی بلد جرأت ما نیست
اشکیم ز ما لغزش مستانه طلب کن
سر جوش تماشاکدهٔ محفل رنگیم
ما را ز همین شیشه و پیمانه طلب کن
عالم همه در پرتو یک شمع نهانست
این سرمه ز خاکستر پروانه طلب کن
مردی ز سر و برک غرور است بریدن
گر اره شوی ریزش دندانه طلب کن
بیکسب قناعت نتوان یافت دل جمع
از بستن منقار طلب، دانه طلب کن
تا مرگ فسون من و ما مفت شنیدن
تا خواب ز خویشت برد افسانه طلب کن
تهمت قفس الفت وهمیست دل ما
این شیشه هم از طاق پریخانه طلبکن
بیدل رقم صفحهٔ ما بیخبریهاست
رو سر خط تحقیق ز فرزانه طلبکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مفتاح فتوح از در میخانه طلب کن
کام دوجهان از لب جانانه طلب کن
آن یار که در صومعه جستی و ندیدی
باشد که توان یافت به میخانه طلب کن
در کوی خرابات گرم کشته بیابی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.