اگر مشت غبار خود پریشان میتوانکردن
به چشم هر دو عالم ناز مژگان میتوانکردن
متاع زندگی هر چند میارزد به باد اینجا
به همت اندکی زین قیمت ارزان میتوانکردن
شب حرمان فرو بردهست عصیانگاه هستی را
اگر اشکی به درد آید چراغان میتوان کردن
بهار دستگاه شوق و چندین رنگ سودایی
جنون مفتست اگر یک ناله عریان میتوان کردن
غبار وادی حسرت فسردن بر نمیدارد
به پای هر که از خود رفت جولان میتوان کردن
اگر حرص گهر دامن نگیرد قطرهٔ ما را
برون زین بحر چندین رنگ توفان میتوانکردن
به رنگ شمع دارم رفتنی در پیش ازین محفل
به پا جهدی که نتوانم به مژگان میتوان کردن
به وحشت دامن همت اگر یکچین بلند افتد
جهانی را غبار طاق نسیان میتوان کردن
به طاووسی نیام قانع زگلزار تماشایت
مرا زین بیشتر هم چشم حیران میتوانکردن
ادبگاه محبت گر نباشد در نظر بیدل
ز شور دل دو عالم یک نمکدان میتوان کردن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به دل گر یک شرر شوق تو پنهان میتوان کردن
چراغان چشمکی در پرده سامان میتوان کردن
به رنگ غنچه گردامان جمعیت به چنگ افتد
دل از اندیشهٔ یک گل گلستان میتوان کردن
زکلفت بایدم پرداخت حسرتخانهٔ دل را
[...]
اگر خورشید را در زیر دامان می توان کردن
گلِ داغ تو را در سینه پنهان می توان کردن
نمی دارد سحر، هر چند می دانم شب هجران
درین غم طرّهٔ آهی پریشان می توان کردن
گرفتم صید مطلب نیست در دست کسی امّا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.