هر چند نیست بیسبب از غمگریستن
باید ز شرم دیدهٔ بی نم گریستن
تاکی به رنگ طفل مزاجان روزگار
بر بیش شاد بودن و بر کم گریستن
عیش و غم تو تابع رسم است، ورنه چیست
در عید خنده و به محرم گریستن
آنجاکه صبح گریهٔ شادیست شبنمش
آموختهست خندهٔ ما هم گریستن
سامان گریه هم به کف گریه دادن است
یعنی به چشم اشک چو شبنم گریستن
در عرصهٔ وفا عرق شرم همت است
از زخم تازه در پی مرهم گریستن
زین دشت اگر خیال نگاهت گذر کند
در دیدهٔ غزال شود رم گریستن
شاید گلی ز عالم دیدار بشکفد
تا چشم دارم آینه خواهم گریستن
یک ذره زین بساط ندارد سراغ امن
باید چو ابر بر همه عالم گریستن
بیدل اگر چه نیست جهان جای خنده لیک
نتوان به پیش مردم بیغم گریستن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش عشرت است دمبدم از غمگریستن
درزندگی چو شمع پی همگریستن
آنرا که نیست رنگ خلاصی ز چاه طبع
چون دلو لازم است بهعالمگریستن
غرق است پایتا بهسر اندرمحیط اشک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.