کرد حرف بینشانم عالمی را تر زبان
همچو عنقا آشیانی بستهام در هر زبان
وصف آن خط شوخیی داردکه در اندیشهاش
میدواند ربشهها موج رک گل بر زبان
بهکه عاشق حسرت دیدار در دل بشمرد
موج سیلاب است اگرجوشد ز چشمتر زبان
مطلب دیدار حیرانم چسان گردد ادا
خاص آن عالم تحیر، تاب اینکشور زبان
اهل معنی یک قلم در ضبط اسرار خودند
موج ممکن نیست بیرون آرد ازگوهر زبان
بیخموشیکلبهٔ دل عافیت اسباب نیست
کاش گردد شمع این کاشانه را صرصر زبان
عافیت خواهی تبرا کن ز اظهارکمال
رو به ناخن میکند آیینهٔ جوهر زبان
راحت اهل سخن در بیسخن گردیدنست
غیر خاموشی ندارد بالش و بستر زبان
بحر برخود میتپد از خود فروشیهای موج
عالمی بیطاقت است از مردمان تر زبان
رازکمظرفان نمیپوشد هجوم احتیاج
میکشد در تشنگیها از صدا ساغر زبان
شور دل چون غنچه از رنگمگریبان میدرد
پاس خاموشی چسان دارم به یک دفتر زبان
هرکه دارد قوت روحانی ازکاهش تهیست
بیدل از ضعف بدنکم میشود لاغر زبان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خضر اینجا خاک می لیسد ز شرم ناکسی
من کیم تا تیغ او گردد به خونم ترزبان؟
غمزه اش را خط پشیمان از دل آزاری نکرد
تیغ را پیچیده کی می گردد از جوهر زبان؟
سعی کن کردارت از گفتار باشد بیشتر
[...]
کرده تا از گرمی خویت حکایت سر زبان
شعله می رقصد بهرنگ شمع بزمم بر زبان
جلوهٔ توحید را هر ملتی آیینه است
شاهد معنی نماید در لباس هر زبان
خامشی باشد هنر در کیش ارباب کمال
[...]
گر چه جز ذکرت نمیگنجد حدیثی در زبان
چون نگینم جای نام توست خالیبر زبان
درد عشق و ساز مستوری زهی فکر محال
خار پا چون آتش اینجا میکشد از سر زبان
مزرع اهل سخن شایستهٔ آفات نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.