گنجور

 
بیدل دهلوی

خوشا ذوقی‌ که از دل عقده‌ای‌ گر باز می‌کردم

همان چون دانه بهر خویش دامی ساز می‌کردم

به صحرایی ‌که دل محمل‌کش شوق تو بود آنجا

غباری‌ گر ز جا می‌جست من پرواز می‌کردم

به بزم وصل‌، فریادم نبود از غفلت آهنگی

بهار رنگهای رفته را آواز می‌کردم

دربن‌ گلشن ندارد هیچکس بر حال دل رحمی

وگرنه همچو گل صد جا گریبان باز می‌کردم

خلیل همتم چون شمع نپسندید رسوایی

کز آتش‌ گل برون می‌دادم و اعجاز می‌کردم

در آن محفل ‌که حسن از جلوهٔ خود داشت استغنا

من بی‌هوش بر آیینه داری ناز می‌کردم

سحر شور من و بار شکست رنگ می‌بندد

نفس را کاش من هم رشتهٔ این ساز می‌کردم

جنون بر صفحهٔ بیحاصلم آتش نزد ورنه

جهانی را به یک چشمک شرر گلباز می‌کردم

ندارم تاب شرکت ورنه من هم زبن چمن بیدل

قفس بر دوش مانند سحر پرواز می‌کردم

 
 
 
صائب تبریزی

اگر بی‌پرده در گلزار افغان ساز می‌کردم

زر گل را سپند شعله آواز می‌کردم

نکردم رو تُرُشْ از سرزنش در عاشقی هرگز

زبان چون شمع دایم در دهان گاز می‌کردم

کنون از سایه خود می‌کنم وحشت خوش آن جرأت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

تو می‌رفتی و من ساز قیامت باز می‌کردم

شکست رنگ تا پر می‌فشاند آواز می‌کردم

اگر ناموس الفت‌ها نمی‌شد مانع جرأت

چو شوخی آشیان در دیدهٔ غماز می‌کردم

حیا رعنایی طاووس از وضعم نمی‌خواهد

[...]

طغرل احراری

به مضراب دگر قانون عشقت ساز می‌کردم

نوای پرده «عشاقت » از «شهناز» می‌کردم!

چو مرغ بی پر و بالم من از افتادگی لیکن

به سویت بی‌توقف چون نگه پرواز می‌کردم!

به محض لطف سوی کلبه من می‌خرامیدی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه