خوشا ذوقی که از دل عقدهای گر باز میکردم
همان چون دانه بهر خویش دامی ساز میکردم
به صحرایی که دل محملکش شوق تو بود آنجا
غباری گر ز جا میجست من پرواز میکردم
به بزم وصل، فریادم نبود از غفلت آهنگی
بهار رنگهای رفته را آواز میکردم
دربن گلشن ندارد هیچکس بر حال دل رحمی
وگرنه همچو گل صد جا گریبان باز میکردم
خلیل همتم چون شمع نپسندید رسوایی
کز آتش گل برون میدادم و اعجاز میکردم
در آن محفل که حسن از جلوهٔ خود داشت استغنا
من بیهوش بر آیینه داری ناز میکردم
سحر شور من و بار شکست رنگ میبندد
نفس را کاش من هم رشتهٔ این ساز میکردم
جنون بر صفحهٔ بیحاصلم آتش نزد ورنه
جهانی را به یک چشمک شرر گلباز میکردم
ندارم تاب شرکت ورنه من هم زبن چمن بیدل
قفس بر دوش مانند سحر پرواز میکردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به بیان احساسات عمیق و داخله خود میپردازد. او از عطش و شوق عاشقانهاش میگوید و آرزو دارد که اگر امکانش بود، چقدر عمیقتر میتوانست به ابراز عشق و زیبایی بپردازد. احساساتی چون حسرت و تنهایی در او موج میزند و به زوایای دلتنگی و عواطف خود در محافل مختلف اشاره میکند. او از ضعف و ناتوانیاش در بیان عشق و برخی ناامیدیها حرف میزند، اما در عین حال آرزویی برای پرواز و آزادی در دل دارد. شاعر به زیبایی، شوق و جنون عاشقانهاش را به تصویر میکشد و از تمایلش به ابراز این احساسات که با غفلت بشر و شرایط خارقالعاده زندگی مواجه است، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: چه خوب است که اگر از دلِ غم و ناراحتیام رها میشدم، میتوانستم دامی بسازم برای خودم، مانند دانهای که به خاطر خود از آن خوشهای میسازد.
هوش مصنوعی: در بیابانی که دل من به خاطر آرزوی تو پر از شوق بود، آنجا اگر حتی ذرهای از جایی به پرواز درمیآمد، من هم پرواز میکردم.
هوش مصنوعی: در مراسم وصالی که برگزار شده بود، هیچ صدای سرزندهای از من نشنیده میشد. من در آنجا فقط به یادآوری رنگهای فراموششده بهار مشغول بودم و آنها را صدا میزدم.
هوش مصنوعی: در باغ گل هیچکس به حال دل من رحم نمیکند و اگر میکرد، مانند گلی بودم که در چند جای مختلف گلبرگهایش را باز میکردم.
هوش مصنوعی: خلیل، با ارادهام مانند شمعی است که از افشای ننگ و رسوایی بیزار است. من نمیخواهم که از شعلهام، زیباییها و شگفتیها به بیرون بیرون بیاید.
هوش مصنوعی: در آن جمعی که زیباییاش میدرخشید، من که به شدت مجذوب بودم، بیخبر از خودم به آینه نگاه میکردم و او ناز میکرد.
هوش مصنوعی: در صبح، هیجان من و ناراحتیِ روح، به زندگی رنگ و زیبایی میدهد. ای کاش من هم میتوانستم بخشی از این موسیقی شگفتانگیز باشم.
هوش مصنوعی: اگر دیوانگی به بیهودگی من شعله نمیکشید، میتوانستم با یک نگه کردن به دنیا، به آن زیبایی و شوقی ببخشم که شایستهاش است.
هوش مصنوعی: من طاقت شرکت در جمع را ندارم، اما اگر شرایط مهیا بود، مانند پرندهای آزاد از قفس، با شوق و سرزندگی در باغ حضور داشتم و پرواز میکردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر بیپرده در گلزار افغان ساز میکردم
زر گل را سپند شعله آواز میکردم
نکردم رو تُرُشْ از سرزنش در عاشقی هرگز
زبان چون شمع دایم در دهان گاز میکردم
کنون از سایه خود میکنم وحشت خوش آن جرأت
[...]
تو میرفتی و من ساز قیامت باز میکردم
شکست رنگ تا پر میفشاند آواز میکردم
اگر ناموس الفتها نمیشد مانع جرأت
چو شوخی آشیان در دیدهٔ غماز میکردم
حیا رعنایی طاووس از وضعم نمیخواهد
[...]
به مضراب دگر قانون عشقت ساز میکردم
نوای پرده «عشاقت » از «شهناز» میکردم!
چو مرغ بی پر و بالم من از افتادگی لیکن
به سویت بیتوقف چون نگه پرواز میکردم!
به محض لطف سوی کلبه من میخرامیدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.