اینقدر نقشی که گل کرد از نهان و فاش ما
صرف رنگی داشت بیرون صدف نقاش ما
جمع دار از امتحان جیب عریانی دلت
دستما خالیترست از کیسهٔ قلاش ما
زین سلیمانی که دارد دستگاه اعتبار
بر هوا یکسر نفس میگسترد فراش ما
گرد عبرت در مزار یأس میباشد کفن
چشم پوشیدن مگر از ما برد نباش ما
محو دیداریم اما از ادب غافل نهایم
شرم نورست آنچه دارد دیدهٔ خفاش ما
زندگی موضوع اضدادست صلح اینجا کجاست
با نفس باقیست تا قطع نفس پرخاش ما
از جبین تا نقش پا بستیم آیین عرق
این چراغان کرد آخر غفلت عیاش ما
بیدل این دیگ خیال از خامجوشیها پُر است
شش جهت آتش زنی تا پخته گردد آش ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.