گنجور

 
بیدل دهلوی

چه ممکن است که راحت سری برآورد از ما

مگر نفس رود و دیگری برآورد از ما

به عرصهٔ دو نفس انقلاب فرصت هستی

گمان نبود که دل لشکری برآورد از ما

چو رنگ عهدهٔ ناموس وحشتیم به گردن

ز خویش هرکه برآید پری برآورد از ما

شرار کاغذ اگر در خیال بال گشاید

جنون به حکم وفا مجمری برآورد از ما

دماغ ما سر غواصی محیط ندارد

بس است ضبط نفس گوهری برآورد از ما

فلک ز صبح قیامت فکنده شور به عالم

مباد پنبهٔ گوش کری برآورد از ما

فسرده‌ایم به زندان عقل، چاره محال است

جنون مگر که قیامت‌گری برآورد از ما

به رنگ غنچه نداریم برگ عشرت دیگر

شکستِ شیشه مگر ساغری برآورد از ما

بهار بیخودی افسوس گل نکرد زمانی

که رنگ رفته چمن پیکری برآورد از ما

در انتظار رهایی نشسته‌ایم که شاید

به روی ما مژه بستن دری برآورد از ما

چو بیدلیم همه ناگزیرِ نامه‌سیاهی

جبین مگر به عرق کوثری برآورد از ما

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۹۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم