قصهٔ دیوانگان دارد سراسر نامهام
میتراود شور زنجیر از صریر خامهام
دیگ زهدی در ادبگاه خموشی پختهام
زبر سرپوش حباب از گنبد عمامهام
در فراقت خواستم درد دلی انشا کنم
جوش زد خون پردههای دیده اشک از نامهام
مشق راحت نیست مژگانی که میآرم بهم
بیرخت خط میکشد بر لوح هستی خامهام
طاقت شور دماغ من ندارد کاینات
میزند آتش به عالم گرمی هنگامهام
برنمیدارد دماغ وحدتم رنگ دویی
غنچه سان کردهاست بوی خود معطر شامهام
معنیام اجزای بیرنگیست بیدل چون حباب
اینقدرها شوخی اظهار دارد خامهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می چکد چون شمع آتش از زبان خامه ام
می کشد بر سیخ مرغ نامه بر را نامه ام
دوش چون نی سطر دردی میچکید از خامهام
نالهها خواهد پر افشاند ازگشاد نامهام
شمع را جز سوختن آینهدار هوش نیست
پنبهٔ گوشست یکسر سوز این هنگامهام
تا به کی باشد هوس محوکشاکشهای ناز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.