غزل شمارهٔ ۱۹۶۵
در راه عشق توشهٔ امنی نبردهام
از دیر تا به کعبه همین سنگ خوردهام
هستی جنون معاملهٔ صبح و شبنم است
اشکی چکیده تا رگ آهی فشردهام
محمل کش تصور خلد انتظار کیست
گامیست آرزو که به راهی سپردهام
پیری هزار رنگ ملالم ز مو دماند
تا روشنت شود چقدر سالخوردهام
امروز نامهام ز بر یار میرسد
من گام قاصد از تپش دل شمردهام
در یاد جلوهای که بهشت تصور است
آهی نکرد گل که به باغش نبردهام
اجزای من قلمرو نیرنگ ناز اوست
نقاش خامه گیر ز موی ستردهام
خجلت چو شمع کشته ز داغم نمیرود
آیینه زنگ بسته ز وضع فسردهام
گامی به جلوه آی و ز رنگم برآرگرد
از خویش رفتنی به خرامت سپردهام
در خاک تربتم نفسی میزند غبار
بیدل هنوز زندهٔ عشقم، نمردهام
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: بیدل نشر نگاه | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...