گنجور

 
بیدل دهلوی

نفس ثبات ندارد به شست ‌کار نویس

شکسته است قلم نسخه اعتبار نویس

جریدهٔ رقم اعتبارها خاک است

تو هم خطی به سر لوح این مزار نویس

زمان وصل به صبح قیامت افتاده‌ست

سیاهی از شب ما گیر و انتظار نویس

سوار مطلب عشاق دقتی دارد

برای خاطر ما اندکی غبار نویس

شقی‌ که ‌گل ‌کند از خامه بی ‌صریری نیست

برات ناله تو هم بر دل فگار نویس

خط جنون‌ سبقان مسطری نمی‌خواهد

چو نغمه هرچه نویسی برون تار نویس

شگون یمن ندارد برات عشرت دهر

زبان خامه سیاه است‌ گو بهار نویس

هزار مرتبه دارد شهید تیغ وفا

قلم به خون زن و بیتی به یادگار نویس

ز نقش هستی من هر کجا اثر یابی

خط جبین کن و بر خاک راه یار نویس

بیاض دیدهٔ یعقوب اشارتی دارد

که سیر ما کن و تفسیر نقره‌کار نویس

به نامه‌ای‌ که در او نام عشق ثبت ‌کنند

به جای هر الف انگشت زینهار نویس

ز خود تهی شدن آغوش بی‌نشانی اوست

چو صفر اگر ز میان رفته‌ای‌کنار نویس

به مشق حسرت ازآن جلوه قانعم بیدل

بر او سفیدی مکتوب انتظار نویس