گنجور

 
بیدل دهلوی

غبار فرصت از این خاکدان وهم مگیر

که پیرگشت سحرتا دهن‌گشود به شیر

امل به صبح قیامت رساند گرد نفس

گذشت فرصت تقدیمت آن سوی تاخیر

همین‌کشاکش اوهام تا ابد باقی‌ست

فنا بجاست توخواهی بزی و خواه بمیر

در این چمن نفسی می‌کشیم و می‌گذربم

گمان مبر به‌کمانخانه آرمیدن تیر

نفس درازی اظهار جرأت آهنگ است

به سرمه تا نرسد ناله‌، عذر ما بپذیر

هنوز دامن صحرا ز گردباد پُر است

غبار عالم دیوانه نیست بی‌زنجیر

در این ستمکده سود و زیان من این است

که از شکستن دل ناله می‌کنم تعمیر

سیاه‌بختی‌ام آرایشی نمی‌خواهد

ز خاک پیرهن سایه را بس است عبیر

صفای دل به نفس عمرهاست می‌بازم

چو صبح آینه در زنگ می‌کنم شبگیر

به ناتوانی من یاس می‌خورد سوگند

که ناله‌ای نکشیدم چو خامهٔ تصویر

ز ساز عجز به هرجا نفس زدم بیدل

به قدر جوهر آیینه شد بلند صفیر

 
 
 
جدول شعر
رودکی

همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع

همی بدادی تا در ولی نماند فقیر

بسا کسا که بره‌ست و فرخشه بر خوانش

بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر

مبادرت کن و خامش مباش چندینا

[...]

ابوالعلاء شوشتری

خَلَق شود ز نشست دراز حلت مرد

که گنده گردد چون دیر ماند آب غدیر ...

همی گرست و همی نرگسانش لاله گداخت

به زیر لالة بگداخته نهفته زریر ...

شبی چگونه؛ شبی آفریده از پولاد

[...]

عنصری

نگر به لاله و طبع بهار رنگ پذیر

یکی برنگ عقیق و دگر ببوی عبیر

چو جعد زلف بتان شاخهای بید و خوید

یکی همه زره است و دگر همه زنجیر

درخت و دشت مگر خواستند خلعت زا بر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
قطران تبریزی

بتی که راستی از قد او رباید تیر

بتیر غمزه ز گردون فرود آرد تیر

نه سیب سرخ بود با رخان او مر مهر

نه با درنگ بود چون رخان من مه تیر

ز خواب دیده پر آب من ندارد بهر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

بهست قامت و دیدار آن بت کشمیر

یکی ز سرو بلند و یکی ز بدر منیر

بتی که هست رخ و زلف او به رنگ و به بوی

یکی شبیه عقیق و یکی بسان عبیر

دل و برش به چه ماند به سختی و نرمی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه