گنجور

 
بیدل دهلوی

کو رنگ‌، چه بو؟ جلوهٔ یارست ببینید

گل نیست همان لاله‌عذارست ببینید

زبن برگ ‌گلی چند که آیینهٔ رنگند

آن دست‌ که بیرون نگارست ببینید

آفاق به عرض اثر خویش اسیرست

صیّاد همین گرد شکارست ببینید

بر صفحهٔ آتش‌زدهٔ عمر منازبد

فرصت چقدر سبحه‌ شمارست ببینید

این دشت که جولانگه صد رنگ تمناست

ای آبله‌پایان همه خارست ببینید

خونگرمی عشق آینه‌پرداز ‌بهارست

کو غنچه چه‌گل‌بوس و کنارست ببینید

یک سجده نپیمود طلب بی‌عرق شرم

پیشانی ما آبله‌دارست ببینید

آن رنگ کز اندیشه برون است خیالش

دیگر نتوان دید بهارست ببینید

عمری‌ست تماشاکدهٔ شوخی نازیم

آیینهٔ ما با که دچارست ببینید

بیدل ز نفس آینه‌ام یأس خروش است

کای دیده‌وران این چه غبارست ببینید