گنجور

 
بیدل دهلوی

غافلان چند قبادوزی ادراک کنید

به گریبانی اگر دست رسد چاک کنید

صد نفس بال‌فشان سوخت به زنگدانه خاک

یک سحر، سیر پریخانهٔ افلاک‌کنید

چند باید دهن از خبث بانبارد کس

یک دو روزی نفس سوخته مسواک‌کنید

صید خلق از نفس سوخته‌، پر بیخردی است

ا-‌نقدر رشته متابید که فتراک‌کنید

دید معنی نشود مایل تحقیق کسان

بینش آن است‌که در چشم حسد خاک‌کنید

چشمهٔ‌خضر در این‌دشت سراب هوس است

تشنه‌کامان‌، طلب دیدهٔ نمناک کنید

تلخی حادثه قند است به خرسندی طبع

نام افیون گوارا شده‌، تریاک کنید

ساغر آبلهٔ ما ز ادب سرشار است

جادهٔ وادی تسلیم رگ تاک کنید

هیچکس منفعل طینت بی‌درد مباد

مژه‌ای را به نم آرید و عرق پاک‌کنید

تا نگردید در این عرصهٔ تشویش هلاک

همچو بیدل حذر ازکوشش بی باک کنید