بر اهل فضل دانش و فنگریه میکند
تا خامه لب گشود سخن گریه میکند
پر بیکسیم کز نم چشم مسامها
هرچند مو دمد ز بدن گریه میکند
درپیری ازتلاش سخن ضبط لبکنید
دندان دمی که ریخت دهن گریه می کند
عقل از فسون نفس ندارد برآمدن
بیچاره است مرد چون زن گریه میکند
اشکی که مهر پروردش در کنار چشم
چون طفل بر زمین مفکن گریه میکند
ای قطره غفلت از نم چشم محیط چند
از درد غربت تو وطن گریه میکند
تیمار جسم چند عرق ریز انفعال
تعمیر بر بنای کهن گریه میکند
هنگامهٔ چه عیش فروزمکه همچو شمع
گل نیز بی تو بر سر من گریه می کند
شبنم درین بهار دلیل نشاط نیست
صبحیست کز وداع چمن گریه میکند
بیدل به هرکجا رگ ابری نشان دهند
در ماتم حسین و حسنگریه میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.