با هستیام وداع تو و من چه میکند
با فرصت نیامده رفتن چه میکند
بخت سیه زچشمکسان جوهرم نهفت
شبهای تار ذره به روزن چه میکند
فریاد از که پرسم و پیش که جان دهم
کان غایب از نظر به دل من چه میکند
هستی برای هیچکس آسودگی نخواست
گر دوست اینکند به تو دشمن چه میکند
تیغ قضا سر همه درپا فکنده است
گردون درین مصاف به جوشن چه میکند
هرشیشه دل حریف تکوتاز عشق نیست
جاییکه مرد نالهکند زن چه میکند
رنگ به گردش آمدهای در کمین ماست
گر سنگ نیستیم فالاخن چه میکند
دل خنده کار زشتی اعمال کس مباد
زنگی چراغ آینه روشن چه میکند
داغ دل از تلاش نفسها همان بجاست
در سنگ آتش اینهمه دامن چه میکند
آه از مآل خرمی و انبساط عمر
تا گل درین بهار شکفتن چه میکند
دلهای غافل و اثر وعظ تهمت است
بر عضو مرده مالش روغن چه میکند
تسلیم عشق را به رعونت چه نسبت است
بیدل سر بریده به گردن چه میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.