گر طمع دست طلب وامیکند
بر قناعت خنده لب وامیکند
گرم میجوشی به لذات جهان
این شکر دکان تب وامیکند
موج گوهر باش کارت بسته نیست
ناخنی دارد ادب وامیکند
فتح باب عافیت وقف کسیست
کز جبین چین غضب وامیکند
شیشه مشکن ورنه دل هم زین بساط
راه کهسار حلب وامیکند
سایهٔ طوبی نباشد گو مباش
جای ما برگ عنب وامیکند
ای چراغ محفل شیب و شباب
صبح ته گیر آنچه شب وامیکند
شرمکم دارد ز ناموس عدم
هر که طومار نسب وامیکند
پنبه از مینا به غفلت برمدار
این پری بند قصب وامیکند
بیادب بر غنچه نگشایید دست
این گره را گل به لب وامیکند
عقده ناپیداست در تار نفس
لیک بیدل روز و شب وامیکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.