غزل شمارهٔ ۱۲۴۵
رفته رفته این بزرگیها به بازی میکشد
زنش زاهد هر طرف آخر درازی میکشد
اندس تا از حساب آنسوگذشتی رفتهای
دل نفس در کارگاه شیشهسازی میکشد
نی شرابی دارد این محفل نه دور ساغری
مست تا مخمور یکسر خودگدازی میکشد
خلق درکار است تا پیش افتد از دست امل
وهم میدانها به ذوق هرزه تازی میکشد
میهمان عبرتی زین گرد خوان غافل مباش
آب و نان اینجا به بولی و به رازی میکشد
تا نفس باقست با آلایش افتادست کار
دیده تا دل زحمت رخت نمازی میکشد
شمع را دیدیم روشن شد رموز انجمن
هر سر اینجا آفت گردون فرازی میکشد
پاس آب رو غنیمت دان که گل هم در چمن
ازکمآبی خجلت رنگ پیازی میکشد
صورت آفاق اگر آشفته دیدی دم مزن
بیدل این تصویرکلک بینیازی میکشد
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: بیدل نشر نگاه | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
حمید زارعی مرودشت نوشته:
.
مصرعِ دوم:
.
ریشِ زاهد هر طرف آخر درازی میکشد