ما راکه نفس آینه پرداخته باشد
تدبیر صفا حیرت بیساخته باشد
فرداست که زیر سپر خاک نهانیم
گو تیغ تو هم به سپهر آخته باشد
تسلیم سرشتیم رعونت چه خیال است
مو تا به کجا گردنش افراخته باشد
با طینت ظالم چه کند ساز تجرّد
ماری به هوس پوستی انداخته باشد
شور طلب از ما به فنا هم نتوان برد
خاکستر عاشق قفس فاخته باشد
بی بوی گلی نیست غبار نفس امروز
یاد که در اندیشهٔ ما تاخته باشد
دلدار گذشت و خبر از دل نگرفتیم
این آینهای نیست که نگداخته باشد
از شرم نثار تو به این هستی موهوم
رنگی که ندارم چقدر باخته باشد
بیدل به هوس دامنت ازکف نتوان داد
ای کاش کسی قدر تو نشناخته باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی موضوعاتی چون گمگشتگی، تقدیر، عشق و احساسات میپردازد. شاعر به نوعی تسلیم سرنوشت است و از احساس حیرت و سرگشتگی سخن میگوید. او به یادآوری دلدار و غم عدم شناخت ارزش آن اشاره میکند. همچنین از حسرت عشق و چگونگی دست نیافتن به آن صحبت میکند. در نهایت، شاعر به زیبایی و معنای زندگی و هستی نیز پرداخته و به این نکته اشاره دارد که باید قدر برخی چیزها را بیشتر بدانیم.
هوش مصنوعی: اگر کسی نفسش را به آینهای تبدیل کرده باشد، دیگر نیازی به تدبیر و تلاش برای پاکی و صفا ندارد؛ چرا که این حالت به صورت طبیعی و بدون حیرت ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: فردا ما زیر لایهای از خاک خواهیم بود، مگر اینکه شمشیر تو در آسمان آماده باشد.
هوش مصنوعی: ما به طبیعت خود تسلیم شدهایم و رعونت و تکبر چه اوهامی است، تا کجا میتواند گردنفرازی کند؟
هوش مصنوعی: وقتی که ماهیت یک ظالم با روح رو به کمال و بینیازی سازگار نیست، چه بر سرش میآورند؟ مانند ماری که به خاطر هوس و تمایلش، پوستهای را به تن کرده است.
هوش مصنوعی: شور و اشتیاق ما را حتی به فنا نمیتوان برداشت، زیرا خاکستر عشق همانند قفس فاخته است.
هوش مصنوعی: هیچ بلا و غباری بدون یاد یک گل وجود ندارد، که این یاد در دل ما همچنان در حال زنده نگهداشتن است.
هوش مصنوعی: محبوب ما رفت و ما هیچ خبری از دل خودمان نگرفتیم. این وضعیت شبیه آینهای نیست که چیزی را در خود نشان ندهد.
هوش مصنوعی: به خاطر شرمی که از تو دارم، به این دنیای بیمفهوم که هیچ رنگ و جلوهای برای من ندارد، چقدر چیزی را از دست دادهام.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تمایل و محبت اشاره دارد و میگوید که نمیتوان عشق و علاقهاش را به کسی که ارزشش را نمیداند، کاهش دهد. آرزوی او این است که فردی که مورد علاقهاش است، هرگز قدر و ارزش او را نشناسد تا بتواند در کنار او بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در راه توهر کس دل ودین باخته باشد
از زنگ خودی آینه پرداخته باشد
چون تیر خدنگی که پر وبال ندارد
ناقص بود آن سرو که بی فاخته باشد
در بزم نگاری که ز خود صبر ندارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.