هرچند دل از وصل قدحنوش نباشد
رحمی که زیاد تو فراموش نباشد
حرفی که بود بیاثر ساز دعایت
یارب به زبان ناید و در گوش نباشد
جاییکه بهگردش زند انداز نگاهت
چندان که نظرکار کند هوش نباشد
آنجا که ادب قابل دیدارپرستیست
واکردن مژگان کم از آغوش نباشد
در دیر محبت که ادب آینهدارست
خاموش به آن شعله که خاموش نباشد
گویند به صحرای قیامت سحری هست
یارب که جز آن صبح بناگوش نباشد
خلقیست خجالتکش مخموری و مستی
این خمکده را غیر عرق جوش نباشد
سر تا قدم وضع حباب است خمیدن
حمال نفس جز به چنین دوش نباشد
بیدل چه خیال است کمال تو نهفتن
آیینهٔ خورشید نمد پوش نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.