گنجور

 
بیدل دهلوی

گر کمال اختیار خواهم کرد

نیستی آشکار خواهم کرد

جیب هستی قماش رسوایی‌ست

به نفس تار تار خواهم کرد

صفر چندی‌ گر از میان بردم

یک خود را هزار خواهم‌کرد

کس سوال مرا جواب نگفت

ناله در کوهسار خواهم کرد

دور گل گر گذشت گو بگذر

یک‌، دو ساغر بهار خواهم کرد

شوق تا انحصار نپذیرد

وصل را انتظار خواهم ‌کرد

داغ آهی اگر بهار کند

سرو و گل اعتبار خواهم‌ کرد

گر به خلدم برند و گر به جحیم

یاد آن گلعذار خواهم کرد

اینقدر جرم ننگ عفو مباد

هرچه کردم دوبار خواهم کرد

صد فلک انتظار می‌بالد

با که خود را دچار خواهم‌ کرد

انجمن‌ گر دلیل عبرت نیست

سیر شمع مزار خواهم کرد

در عدم آخر از هوای خطی

خاک خود را غبار خواهم ‌کرد

وضع‌ آغوش وصل‌ ممکن نیست

از دو عالم کنار خواهم کرد

آسمان سرنگون بیکاری‌ست

من‌که هیچم چه‌ کار خواهم ‌کرد

بیدل از صحبتم کنار گزین

فرصتم من فرار خواهم کرد