گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

ای دریغا کان همه شایسته یاران رفته اند

وان ستوده دوستان و دوستداران رفته اند

گرچه غم بد پیش ازین با غمگساران سهل بود

این زمان غم شد فزون کان غمگساران رفته اند

هست دوری کز ظریفان هیچ کس نامد پدید

وین عجب تر کز میانه صد هزاران رفته اند

باده خوردن لذتی با خود ندارد بعد ازین

کان حریفان ظریف باده خواران رفته اند

عشق بازی راحتی هم باز ندهد زان قبل

کان نکورویان و آن زیبا نگاران رفته اند

اندرین ده سال در عالم ز دور نه فلک

بس که هم شهزادگان هم شهریاران رفته اند

از که جویم راحتی چون ملک عالم غم گرفت؟

وز که خواهم باوری اکنون که یاراران رفته اند؟

زان عزیزانی که ما را دل بدیشان بود خوش

نام ماندست زان سبب کان نامداران رفته اند

عهد صحبت را نماند حق گزاری در جهان

کز جهان آن همدمان وان حق گزاران رفته اند

تیر باران حوادث می کند گردون مگر؟

کان کسان از نکبت آن تیرباران رفته اند