گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

هات المدام فنار السکر قد سکنت

والروح من طرفک الغناج قد فتنت

بیاور ای دل من تنگ گشته چون دهنت

از آن میی که چو عیش من است و چون سخنت

ما ذا علیک ادام الله لیلتنا

لو ان سرت بعد ما حزنت

مریز خون من ای شوخ تا نگیرد سخت

شه زمانه قزل ارسلان به خون منت