هر دیده که در تو نیک نظر کردست
دل را ز هزار غم خبر کردست
گم شد ز میان دلی که یک ساعت
با هجر تو دست در کم کردست
در خون جگر همی کشد دامن
پایی که به کوی تو گذر کردست
دل بر تو کسی نهد که می دانی
کاسایش جان ز دل بدر کردست
کس پای تو در زمانه چون دارد؟
چون با تو زمانه سر بسر کردست
هر بد که غمت کند روا دارم
دانم که هزار از آن بتر کردست
بر تو نکند مجیر جان افشان
چون بر در شاه دادگر کردست
شه زاده جمال دین عمر کایزد
بنیاد وجودش از هنر کردست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.