گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

گفتم ای ترک نظر سوی من غمگین کن

رحمتی بر من محنت زده مسکین کن

عشق من بی لب شیرین تو تلخ است چو زهر

به یکی بوسه همه زهر مرا شیرین کن

ای دل من شده از آتش هجران تو گرم

زان لب لعل دل گرم مرا تسکین کن

خنده خوش می‌زن و مجلس همه در شکر گیر

زلف بفشان و جهان پر گل و پر نسرین کن

گفت من ماهم و همچون تو بود خام طمع

هر که گوید که طمع بر مه و بر پروین کن

گفتم ای ترک مزن بر دل من داغ جفا

ور زنی، مرهم از آن دو لب چون نوشین کن

گفتمش چند کنم در غم تو ناله زار؟

گفت گر وصل منت باید صد چندین کن

گفتم از سیم میانت اثری یابم گفت

یا میانم مطلب یا کمرم زرین کن

ور ندانی که وجوه کمر زر به کجاست؟

مدحت بارگه خسرو خوب آیین کن

ارسلان شاه جهانبخش که گوید کرمش

جای خاک دَرَم از تارک علیین کن