گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

جانا خبر وصل تو زی ما که رساند؟

یا قصه ما سوی تو تنها که رساند؟

توتوست چو دفتر غم ما از هوس آنک

زینجا به تو طومار غم ما که رساند؟

اینجا که منم طمع وصال تو محال است

وآنجا که تویی حال من آنجا که رساند؟

دورست بخارا نرسد پیش تو اما

سوزنده بخاری به بخارا که رساند؟

جان رفت و زبان را سخن اینست که یارب

زی مادم جان بخش مسیحا که رساند؟

هر مرغ که بد در ره عشق تو پرافگند

اکنون به تو نامه که دهد یا که رساند؟

امروز مجیر است ز غم با نفس سرد

تا خود نفس سرد به فردا که رساند؟