به دلی وصل تو در نتوان یافت
جانی و بر تو ظفر نتوان یافت
راحت دل ز تو چون شاید بست
کز تو جز خون جگر نتوان یافت
از که پرسم خبر وصل تو من
که ز سیمرغ خبر نتوان یافت
گوهر عمر و وصال تو یکی است
که چو گم گشت دگر نتوان یافت
خشک لب میرم در کویت از آن
کام با دامن تر نتوان یافت
کارم امروز نمردی، دریاب
کاید آن روز که در نتوان یافت
طوطی عقل مجیر از چه خورد
چو ز لعل تو شکر نتوان یافت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به عشق و وصل معشوق پرداخته است. شاعر به ناکامی در یافتن وصال معشوق اشاره میکند و میگوید که هیچکس نمیتواند از او خبر بگیرد و لحظات شیرین را تجربه کند. در ادامه، او از عشق و آرزوی ملاقات میگوید و تأکید میکند که زندگی و وصال معشوق مانند گوهر گمشدهای است که دیگر نمیتوان آن را یافت. همچنین، به تشنگی عشق و غم جدایی اشاره دارد و در نهایت به ناکامی در درک عقل و عشق اشاره میکند. در مجموع، این شعر به احساس عمیق فقدان و نرسیدن به عشق پرداخته است.
هوش مصنوعی: هیچکس را نمیتوان یافت که به دلپیوستگی تو باشد و کسی نمیتواند بر تو چیره شود.
هوش مصنوعی: دل به راحتی از تو جدا نمیشود، چرا که جز درد و رنج، از تو چیزی بهدست نمیآید.
هوش مصنوعی: از کی بپرسم که خبری از دیدارت داشته باشم، وقتی که حتی از سیمرغ هم نمیتوان خبری گرفت؟
هوش مصنوعی: عمر و لحظههای بودن با تو مانند جواهر هستند و وقتی گم شوند، دیگر نمیتوان آنها را پیدا کرد.
هوش مصنوعی: با لبانی خشک، به کوی تو میروم، چون نمیتوانم با دامن خیس، آن آبی را که میخواهم پیدا کنم.
هوش مصنوعی: امروز به کمک و حمایتی نیاز دارم، پس مرا دریاب؛ چون ممکن است روزی برسد که نتوانی کمکم کنی و به یاریام نرسی.
هوش مصنوعی: عقل مانند طوطی است که از چه چیزی بهرهمند شود، وقتی که شیرینی تو به قدری جذاب است که هیچ شکر دیگری نمیتواند با آن مقایسه شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.