چنین گفت خواجه ابو الفضل دبیر مصنّف کتاب که در آن مدّت که سلطان مسعود بن محمود، رحمة اللّه علیهما، از هندوستان بغزنین رسید، و آنجا روزی چند مقام بود که سوار سالار، بوسهل، بر درگاه برسید و آنچه رفته بود بمشافهه باز گفت و سلطان بتمامی بر آن واقف گشت و فرمانها بود جنگ مصاف کردن را، پس روز [یک] شنبه بیست و یکم ماه رجب که بوسهل رسیده بود و بیاسوده.
دیگر روز چون بار بگسست، امیر با سپاه سالار و استادم خالی کرد و تا چاشتگاه فراخ درین باب رای زدند و قرار گرفت که سباشی ناچار این جنگ بکند. و سپاه- سالار بازگشت، و بونصر دوات و کاغذ بخواست و پیش امیر این نامه نبشت و امیر، رضی اللّه عنه، دوات و قلم خواست و توقیع کرد و زیر نامه فصلی نبشت که «حاجب فاضل بر این که بونصر نبشته است بفرمان ما در مجلس ما اعتماد کند و این جنگ مصاف با خصمان بکند تا آنچه ایزد، عزّ ذکره، تقدیر کرده باشد کرده شود. و امید داریم که ایزد، عزّ ذکره، نصرت دهد و السّلام.» و امیر بوسهل را پیش خواند و نامه بدو دادند و گفت: حاجب را بگوی تا آنچه از احتیاط واجب کند بجای باید آورد و هشیار باید بود»، و وی زمین بوسه داد و بیرون آمد. و پنج هزار درم و پنج پاره جامه صلت بستد و اسبی غوری، و بر راه غور بازگشت. و امیر نامه فرمود بوزیر درین باب و باسکدار گسیل کرده آمد و جواب رسید پس بدو هفته که «صلاح و صواب باشد در آنچه رای خداوند بیند» و سوی استادم بخطّ خویش مستورهیی نبشته بود و سخن سخت گشاده بگفته که «واجب نکردی مطلق بگفتن که این کار بزرگ را دست باید کرد . و نتوان دانست که چون شود، و کار بحکم مشاهدت وی میبایست بست .
امّا تیر از کمان برفت ؛ و ان شاء اللّه تعالی که همه خیر و خوبی باشد.» و استادم این نامه را بر امیر عرضه کرد.
و روز دوشنبه دو روز مانده از ماه رجب امیر بباغ محمودی رفت بدانکه مدّتی آنجا بباشد. و بنهها را آنجا بردند.
و روز دوشنبه ششم شعبان بو الحسن عراقی دبیر گذشته شد، رحمة اللّه علیه. و چنان گفتند که زنان او را دارو دادند که زن مطربهیی مرغزی را بزنی کرده بود، و مرد سخت بدخو بود و باریکگیر، ندانم که حال چون باشد. امّا در آن هفته که گذشته شد و من بعیادت او رفته بودم، او را یافتم چون تاری موی گداخته و لکن سخت هوشیار، گفت و وصیّت بکرد تا تابوتش بمشهد علیّ موسی الرّضا، رضوان اللّه علیه، بردند بطوس و آنجا دفن کردند که مال این کار را در حیوة خود بداده بود و کاریز مشهد را که خشک شده بود باز روان کرده و کاروانسرایی برآورده و دیهی مستغلّ سبک خراج بر کاروانسرای و بر کاریز وقف کرده. و من در سنه احدی و ثلثین که بطوس رفتم با رایت منصور، پیش که هزیمت دندانقان افتاد، و بنوقان رفتم و تربت رضا را، رضی اللّه عنه، زیارت کردم، گور عراقی را دیدم در مسجد آنجا که مشهد است در طاقی پنج گز از زمین تا طاق و او را زیارت کردم و بتعجّب بماندم از حال این دنیای فریبنده که در هشت و نه سال این مرد را برکشید و بر آسمان جاه رفت و بدین زودی بمرد و ناچیز گشت.
[وصف تخت نو و بار دادن امیر]
و درین روزگار امیر در کار و اخبار سباشی به پیچید و همه سخن ازین میگفت و دل در توکّل بسته و فرموده بود تا بر راه غور سواران مرتّب نشانده بودند آوردن اخبار را که مهمتر باشد. و تخت زرّین و بساط و مجلس خانه که امیر فرموده بود، و سه سال بدان مشغول بودند و بیش ازین، راست شد و امیر را بگفتند، فرمود تا در صفّه بزرگ سرای نو بنهند. و بنهادند و کوشک را بیاراستند و هر کسی که آن روز آن زینت بدید، پس از آن هر چه بدید وی را بچشم هیچ ننمود . از آن من باری چنین است، از آن دیگران ندانم . تخت همه از زر سرخ بود و تمثالها و صورتها چون شاخهای نبات از وی برانگیخته و بسیار جوهر درو نشانده همه قیمتی و دارافزینها برکشیده همه مکلّل بانواع گوهر، و شادروانکی دیبای رومی به روی تخت پوشیده، و چهار بالش از شوشه زر بافته و ابریشم آگنده - مصلّی و بالشت - پس پشت، و چهار بالش دو برین دست و دو بر آن دست، و زنجیری زراندود از آسمان خانه صفّه آویخته تا نزدیک صفّه تاج و تخت، و تاج را در او بسته؛ و چهار صورت رویین ساخته بر مثال مردم و ایشان را [بر] عمودهای انگیخته از تخت استوار کرده، چنانکه دستها بیازیده و تاج را نگاه میداشتند، و از تاج بر سر رنجی نبود که سلسلهها و عمودها آنرا استوار میداشت و بر زبر کلاه پادشاه بود. و این صفّه را بقالیها و دیباهای رومی بزر و بوقلمون بزر بیاراسته بودند و سیصد و هشتاد پاره مجلس [خانه] زرّینه نهاده هر پاره یک گز درازی و گزی خشکتر پهنا، و بر آن شمّامه های کافور و نافههای مشک و پارههای عود و عنبر، و در پیش تخت اعلی پانزده پاره یاقوت رمّانی و بدخشی و زمرّد و مروارید و پیروزه. و در آن بهاری خانه خوانی ساخته بودند و بمیان خوان کوشکی از حلوا تا بآسمان خانه و بر او بسیار بره .
امیر، رضی اللّه عنه، از باغ محمودی بدین کوشک تو باز آمد و درین صفّه بر تخت زرّین بنشست روز سهشنبه بیست و یکم شعبان، تاج بر زبر کلاهش بود بداشته و قبا پوشیده دیبای لعل بزر، چنانکه جامه اندکی پیدا بود . و گرد بر گرد دارافزینها غلامان خاصّگی بودند با جامههای سقلاطون و بغدادی و سپاهانی و کلاههای دو شاخ و کمرهای زر و معالیق و عمودها از زر بدست. و درون صفّه بر دست راست و چپ تخت ده غلام بود کلاههای چهار پر بر سر نهاده و کمرهای گران همه مرصّع بجواهر و شمشیرها حمایل مرصّع . و در میان سرای دو رسته غلام بود یک رسته نزدیک دیوار ایستاده با کلاههای چهار پر و تیر بدست و شمشیر و شقا و نیملنگ، و یک رسته در میان سرای فرود داشته با کلاههای دو شاخ و کمرهای گران بسیم و معالیق و عمودهای سیمین بدست، و این غلامان دو رسته همه با قباهای دیبای ششتری، و اسبان ده بساخت مرصّع بجواهر و بیست بزر ساده. و پنجاه سپر زر دیلمان داشتند، از آن ده مرصّع بجواهر، و مرتبهداران ایستاده، و بیرون سرای پرده بسیار درگاهی ایستاده و حشر همه با سلاح .
و بار دادند و ارکان دولت و اولیاء حشم پیش آمدند و بیاندازه نثار کردند.
و اعیان ولایتداران و بزرگان را بدان صفّه بزرگ بنشاندند. و امیر تا چاشتگاه بنشست و بر تخت بود تا ندیمان بیامدند و خدمت و نثار کردند. پس برخاست و برنشست و سوی باغ رفت و جامه بگردانید و سوار بازآمد و در خانه بهاری بخوان بنشست و بزرگان و ارکان دولت را بخوان آوردند. و سماطهای دیگر کشیده بودند بیرون خانه برین جانب سرای، سرهنگان و خیلتاشان و اصناف لشکر را بر آن خوان نشاندند.
و نان خوردن گرفتند و مطربان میزدند و شراب روان شد چون آب جوی، چنانکه مستان از خوانها بازگشتند. و امیر بشاد کامی از خوان برخاست و برنشست و بباغ آمد و آنجا همچنین مجلسی با تکلّف ساخته بودند و ندیمان بیامدند و تا نزدیک نماز دیگر شراب خوردند، پس بازگشتند.
[حرکت سباشی بجانب سرخس]
و درین میانها امیر سخت تنگدل میبود و ملتفت بکار سباشی و لشکر، که نامهها رسید از نشابور که «چون بوسهل پردهدار از آنجا باز رسید، حاجب مجلسی کرد و بوسهل حمدوی و سوری و تنی چند دیگر که آنجا بودند با وی خالی بنشستند و نامه سلطانی عرض کرد و گفت «فرمانی برین جمله رسید و حدیث کوتاه شد و فردا بهمه حالها بروم تا این کار برگزارده آید، چنانکه ایزد، عزّ ذکره، تقدیر کرده است. و شمایان را اینجا احتیاط باید کرد و آنچه از ری آورده شده است از نقد و جامه همه جایی استوار بنهید که نتوان دانست که حالها چون گردد، و احتیاط کردن و حزم نگاه داشتن هیچ زیان ندارد.» گفتند: چنین کنیم، و این رفتن ترا سخت کارهیم امّا چون چنین فرمانی رسیده است و حکم جزم شده، تغافل کردن هیچ روی ندارد . و دیگر روز سباشی حاجب از راه نشابور برفت بر جانب سرخس با لشکری تمام و آراسته و عدّت و آلت بسیار. و پس از رفتن وی سوری آنچه نقد داشت از مال حمل نشابور و از آن خویش همه جمع کرد و بوسهل حمدوی را گفت: تو نیز آنچه آوردهای معدّ کن تا بقلعه میکالی فرستاده آید بروستای بست تا اگر، فالعیاذ باللّه، کاری و حالی دیگر باشد، این مال بدست کسی نیفتد. گفت: سخت صواب دیدهای امّا این رای را پوشیده باید داشت. و آنچه هر دو تن داشتند در بستند و سواران جلد نامزد کردند با آن پوشیده، چنانکه کس بجای نیاورد و نیمشب گسیل کردند و بسلامت بقلعه رسیدند و بکوتوال قلعه میکالی سپردند و معتمدان این دو مهتر با پیادهیی پنجاه بر سر آن قلعه ببودند و آنچه ثقل نشابور بود از جامه و فروش شادیاخ و سلاح و چیزهای دیگر که ممکن نشد بقلعه میکالی فرستادن سوری مثال داد تا همه در خزانه نهادند، و منتظر بنشستند این دو مهتر تا چه رود. و براه سرخس سواران مرتّب نشاندند تا خبری که باشد بزودی بیارند.»
از استادم بونصر شنودم، گفت «چون این نامهها برسید، بر امیر عرضه کردم که از بوسهل و سوری رسید، مرا گفت که ما شتاب کردیم، ندانیم که کار حاجب و لشکر با این مخالفان چون شود. گفتم: ان شاء اللّه که جز خیر و خوبی دیگر هیچ نباشد.» امیر نیز شراب نخورد روز بازپسین شعبان که مشغول دل بود. و ملطّفهها رسید از سرخس و مرو که: چون مخالفان شنودند که حاجب از نشابور قصد ایشان کرد، سخت دل مشغول شدند و گفتند: کار این است که پیش آمد . و بنهها را در میان بیابان مرو فرستادند با سوارانی که نابکارتر بودند و جریده لشکر بساختند، چنانکه بطلخاب سرخس پیش آیند و جنگ آنجا کنند و اگر شکسته شوند، بتعجیل بروند و بنهها بردارند و سوی ری کشند، که اگر ایشان را قدم از خراسان بگسست جز ری و آن نواحی که زبونتر است هیچ جای نیست.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.