گنجور

 
ابوالفضل بیهقی

المشافهة الاولی‌

«یا اخی و معتمدی، ابا القاسم ابراهیم بن عبد اللّه الحصیریّ، اطال اللّه بقاءک‌، چنان باید که چون بمجلس خان حاضر شوی، سلام ما بر سبیل تعظیم و توقیر به وی رسانی، و تذکره‌یی‌ که با تو فرستاده آمده است تودّد و تعهّد را، سبکی‌ آن بازنمایی هرچه نیکوتر و بگویی که نگاه داشت رسم را این چیز حقیر فرستاده آمد و بر اثر عذرها خواسته آید و سزای هر دو جانب مهادات و ملاطفات‌ نموده شود. و پس بگویی که خان داند که امروز مردم دو اقلیم بزرگ که زیر فرمان ما دو صاحب دولت‌اند و بیگانگان دور و نزدیک از اطراف چشم نهاده‌اند تا در میان ما حاصل دوستی بر چه جمله قرار گیرد، تا چون [حال میان‌] خاندانها که بحمد اللّه یکی است در یگانگی و الفت مؤکّدتر گردد، دوستان ما و مصلحان بدان شادمانه گردند که روزگار بأمن و فراغ دل کرانه خواهند کرد و دشمنان و مفسدان غمگین و شکسته‌دل شوند که مقرّر گردد ایشان را که بازار ایشان کاسد خواهد بود. پس نیکوتر و پسندیده‌تر آنست که میان ما دو دوست عهدی باشد درست و عقدی بدان پیوسته گردد از هر دو جانب، که چون وصلت‌ و آمیختگی‌ آمد، گفت‌وگویها کوتاه شود و بازار مضرّبان‌ و مفسدان کاسد گردد و دشمنان هر دو جانب چون حال یک‌دلی و یک‌دستی‌ ما بدانند، دندانهاشان کند شود و بدانند که فرصتی نتوانند یافت و بهیچ حال بمراد نتوانند رسید، از آن جهت که چون دوستی مؤکّد گشت، بدانند مساعدت و موافقت هر دو جانب‌ : از ولایتهای نو بدست آوردن و غزوهای‌ بانام و دوردست کردن و روان پادشاهان گذشته، رضی اللّه عنهم اجمعین، شاد کردن که چون ما سنّت ایشان را در غزوها تازه گردانیم‌، از ما شادمانه شوند و برکات آن بما و بفرزندان ما پیوسته گردد.

«و چون این فصل تقریر کرده شود و خان نشاط کند که عهد بسته آید، وعده بستانی روزی که صواب دیده آید اندر آن عهد بستن. و پس درخواهی‌ تا اعیان و معتمدان حشم‌ آن جانب کریم‌ و عمّان و برادران و فرزندان، ادام اللّه تأییدهم‌، با اعیان قضاة و علما بمجلس خان حاضر آیند و تو آنجا روی و قاضی بو طاهر را با خود آنجا بری و نسخت عهدنامه که داده آمده است، عرضه کنی تا شرایط مقرّر گردد و بگویی که چون این عهد کرده آید و رسولان آن جانب محروس که در صحبت شما گسیل کنند، بدرگاه ما رسند و ما را ببینند، ما نیز عهد کنیم بر آن نسخت که ما در- خواسته‌ایم و با شماست، چنانکه اندر آن زیادتی و نقصانی‌ نیفتد. و البتّه نباید که از شرط عهدنامه چیزی را تغییر و تبدیل افتد، که غرض همه صلاح‌ است. و بعیب نداشته‌اند در هیچ روزگار که اندر چنین کارهای بزرگ با نام الحاح‌ کنند، که عهد هرچند درست‌تر نیکوتر و بافایده‌تر. و اگر معتمدی از آن جانب در بابی از آن ابواب سخنی گوید از آن نیکوتر، بشنوی و بحق جواب دهی و مناظره‌یی‌ که باید کرد بی‌محابا بکنی، که حکم مشاهدت ترا باشد آنجا و ما بدانچه تو کنی، رضا دهیم و صواب دید ترا امضا فرماییم. امّا چنان باید که هرچه بدان اجابت کنی، غضاضتی‌ بجای ملک بازنگردد. و اگر مسئلتی افتد مشکل‌تر که ترا در آن تحیّری‌ افزاید و از ما در آن باب مثالی‌ نیافته باشی، استطلاع رأی ما کنی و نامه‌ها فرستی با قاصدان مسرع تا آن مسئله را حل کرده آید که این کاری بزرگ است که می‌پیوسته آید و بیک مجلس و دو مجلس و بیشتر باشد که راست نشود و تردّدها افتد، و اگر تو دیرتر بدرگاه رسی، روا باشد، آن باید که چون اینجا رسی، با کاری پخته‌ بازگشته باشی، چنانکه در آن باز نباید شد . و چون کار عهد قرار گیرد، قاضی، ادام اللّه سلامته‌، از خان درخواهد تا آن شرطها و سوگندان را که در عهدنامه نبشته آمده است بتمامی بر زبان براند بمشهد حاضران، و احتیاطی تمام کرده آید تا بر مقتضای شرع عهد درست آید، و پس از آن اعیان شهادات و خطهای خود بدان نویسند، چنانکه رسم رفته است.

«و پس از عهد بگویی خان را که: چون کاری بدین نیکویی برفت و برکات این اعقاب‌ را خواهد بود، ما را رأی افتاده است تا از جانب خان دو وصلت باشد یکی بنام ما و یکی بنام فرزند ما، ابو الفتح مودود، دام تأییده‌، که مهتر فرزند ماست و بعد از ما ولی‌عهد ما در ملک وی خواهد بود. آن ودیعت‌ که بنام ما نامزد کنند از فرزندان و سرپوشیدگان کرائم‌ باید که باشد از آن خان، و دیگر ودیعت از فرزندان امیر فرزند بغراتگین که ولی‌عهد است. امّا چنان باید که این دو کریمه از خاتونان‌ باشند کریم الطّرفین‌ . اگر بیند خان و ما را بدین اجابت کند، چنانکه از بزرگی نفس‌ و همّت بزرگ و سماحت اخلاق‌ وی سزد- که بهیچ حال روا نباشد و از مروّت نسزد که ما را اندرین رد کرده آید- مقرّر گردد که چون ما را بدین اجابت کند، بدانچه او التماس کند، اجابت تمام فرماییم تا این دوستی چنان مؤکّد گردد که زمانه را در گشادن‌ آن هیچ تأثیر نماند. و چون اجابت کند- و دانم که کند که در همه احوال بزرگی نیست همتاش‌ - روز دیگر را وعده بستانی که در آن روز این دو عقد بمبارکی تمام کرده آید و قاضی بو طاهر را با خویشتن بری تا هر دو عقد کرده آید و وی آنچه واجب است از احکام و ارکان‌ بجای آرد. و مهر آن دو ودیعت آنچه بنام ما باشد پنجاه هزار دینار هریوه‌ کنی و مهر دیگر بنام فرزند سی هزار دینار هریوه. و چون از مجلس عقد بازگردی، نثارها و هدیه‌ها که با تو فرستاده آمده است، بفرمایی خازنان‌ را که با تواند تا ببرند و تسلیم کنند از آن خان و ولی‌عهد و خاتونان و مادران دو ودیعت و از آن عمّان و خویشاوندان و حشم، ادام اللّه تأییدهم و صیانة الجمیع‌، چنانکه آن نسخت که داری بدان ناطق‌ است و عذری که باید خواست بخواهی که آنچه امروز بعاجل الحال‌ فرستاده آمده است نثاری است نگاهداشتن رسم وقت را، و چون مهدها فرستاده آید تا بمبارکی ودایع بیارند، آنچه شرط و رسم آنست بسزای هر دو جانب با مهدها باشد؛ تا اکنون بچشم رضا بدین تذکره‌ها نگریسته آید.

«و پس از آنکه این حالها کرده آید و قرار گرفته باشد، دستوری بازگشتن خواهی و رسولان را که نامزد کنند با خویشتن آری تا چون در ضمان سلامت‌ همگان‌ بدرگاه رسند، ما نیز اقتدا بخان کنیم و آنچه واجب است درین ابواب که بزیادت دوستی و موافقت بازگردد بجا آریم، ان شاء اللّه تعالی.»

 
sunny dark_mode