مینالم از عشق تو، جان را خبری نیست
بیمارم غمخوارم کس را خبری نیست
تا پای نهادیم درین راه تو جانان
حیران شده ام مرده دلان را خبری نیست
از حال من آگاه کجا میشود آن یار
هی های که این سنگدلان را خبری نیست
ای آنکه توئی طعنه زنی محض خطاست
این سوز دلم را تو چه دانی خبری نیست
خوشبوی وفا میشنود یار ز هر آه
آه صد این بیخبران را خبری نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زین نقطه بود گردش پرگار فلکها
هر چند که ما را ز سویدا خبری نیست
این خواب پریشان گل پوشیدن چشم است
بیدار دلان را ز تمنا خبری نیست
در عالم باطن نرسد زاهد بی مغز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.