گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

شب است و بساط عیش، به خوبی مرتب است

شبی را که جان در او، به رقص آید امشب است

به هجران و وصل دوست‌، دل و تن مرکب است

دل از وصل در نشاط‌، تن از هجر در تب است

در این قصه نکته‌هاست در این رشته تارها

دل‌افروز ماه من کجایی که شب رسید

زمان تعب گذشت‌، اوان طرب رسید

عجم‌وار باده ده که عید عرب رسید

دل و جان بدسگال زمحنت به لب رسید

رسید آنکه داشت دل از او انتظارها

از این عید و جشن شد دل خسته شادمند

زهی عید دلفروز، زهی جشن ارجمند

ایا آنکه عارضت نشاطی است بی گزند

درین محفل سرور ز لب ده گلاب و قند

که یکسر برون شود ز سرها، خمارها

به شعبان مه ای ندیم‌، دل و جان منور است

بسی این خجسته ماه دلاویز و دلبر است

ز دیگر شهور دهر به رتبت فزونتر است

بلی افتخار او به فرزند حیدر است

حسین آنکه دین کند از او افتخارها

حسین آنکه از رخش دل شیعه روشن است

به تاریکی ضلال‌، رخش نور معلن است

خود این گفتهٔ نبی به گیتی مبرهن است

که باشم من از حسین‌، حسین نیز از من است

بلی این حدیث را نبی گفته بارها

به خاک در حسین ز جان انتساب ماست

به کویش امید ماست‌، به سویش حساب ماست

به تعدیل رای او صواب و عقاب ماست

حسین آسمان ماست‌، حسین آفتاب ماست

به سرپنجهٔ حسین گشائیم کارها

حسین آنکه حق ستود به فضل و تکرمش

حسین آنکه داد حق به گیتی تقدمش

فزود آبروی دین‌، ز خاک تیممش

خیال رخش به چرخ گذر کرد و انجمش

ستادند پیش او، چو آئینه‌دارها

خوش آندم که بگذربم ز شادی به کوی او

بریم از سر نیاز دل و جان به سوی او

کنون از مزار طوس بجوئیم بوی او

که این چشمهٔ حیات بود زآب جوی او

حسین و رضا بلی یکند از شمارها

رضا نور معلن است‌، رضا فیض مطلق است

رضا ماه روشن است‌، رضا شاه بر حق است

از او شرع پاک را جمال است و رونق است

بدو بازگشت ماست‌، بلی این محقق است

که دایم به جوهر است عرض را مدارها