به روزی مبارک ز ماه صیام
بهخود، خوردن روزه کردم حرام
سحر خوردم و خفت بعد از نماز
بپا خاست پایان روز دراز
شدم تا به مسجد نمازی کنم
بر پاک یزدان نیازی کنم
ز مسجد مرا دیو کج کرد راه
شدم با رفیقی سوی خانقاه
بجای نماز اندر آن قعر تنگ
زدم بیمحابا دو قلاج بنگ
وزان جایگه با یکی بادهخوار
کشیدم به میخانه رطلی سهچار
شکم خالی و سرپر از دود بنگ
زد آتش به جان بادهٔ لعل رنگ
رفیقی مقامر کشیدم مهار
مرا برد از آنجا به بزم قمار
هرآن سیم کاندر میان داشتم
زکف دادم و روی برکاشتم
ز مستی سر از پای نشناختم
یکایک زر و سیم درباختم
وز آنجا سوی خانه کردم شتاب
چپ و راست پوینده، سست و خراب
شکم خالی وکیسه پرداخته
تن از بنگ و می ناتوان ساخته
پی شب نشینی که معهود بود
شدم تا به کویی که مقصود بود
ز دیوارها مشت و سیلیخوران
زنان خوبش راگه بربن گه برآن
زدم دست تا حلقه بر در زنم
که چون حلقه خمید ناگه تنم
بپیچید پایم به سر حلقهوار
زدمحلقه بر پایآن در چو مار
پس ازمن رفیقی به من برگذشت
مرا دید و دودش بسر درگذشت
بدان خانهام برد از آن جایگاه
بهوضعی پریشان و حالی تباه
رفیقان چو نبضم نگهداشتند
مرا جملگی مرده پنداشتند
پریده رخ و قفل گشته دهان
نفس را، ره آمد وشد نهان
بشولیده مندیل و پاره قبا
وز آب وگل آهار داده عبا
رفیقان به درمان بپرداختند
وز افیون دم عیسوی ساختند
پس از نیمهشب این تن نیمهجان
بپا خاست زان معجزآسا دخان
من از ناچرانی به کردار نی
جدل کرده با بنگ و افیون و می
عجبدارماز مرگ بیدستو پای
کِم از پا نیفکند و ماندم بجای
چه سود از پدر درس صوم و صلواه
چو بودند یاران به دیگر صفات
رفیق بد و نامد روزگار
ز بن برکند پند آموزگار
ببین کمبهجانوبهخونو بهپوست
به یک شب چهآمد ازین چار دوست
به جان دارم از یار پنجم سپاس
کهبردم سویخانهبعد از سهپاس
چو خواهی بدانی همی راز من
ببین تا چه مردیست انباز من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره فردی است که در ماه رمضان روزه گرفته و در سحر، قبل از نماز، افطار میکند. او به جای نماز به همراه دوستی به خانقاه میرود و در آنجا پس از نوشیدن مشروبات الکلی و کشیدن بنگ، به قمار میپردازد و تمام داراییاش را میبازد. در مسیر بازگشت به خانه به شدت مست و ناتوان میشود و دوستانش او را در حالتی بحرانی مییابند. آنان برای نجات او تلاش میکنند و او به طرز معجزهآسا به حال عادی برمیگردد. در نهایت، او از انتخاب دوستان بد و تأثیر منفی آنها بر خود پشیمان میشود و تنها به دوست خوبی که او را به خانه برده، سپاس میگوید. این داستان نقدی بر رفتارهای ناپسند و انتخابهای نادرست در زندگی است.
هوش مصنوعی: در روزی خوب و مبارک که ماه رمضان است، روزه گرفتن برای خودم را ممنوع اعلام کردم.
هوش مصنوعی: صبح زود بیدار شدم و بعد از نماز خوابم برد. در پایان روز طولانی دوباره بیدار شدم.
هوش مصنوعی: به خانهی خدا رفتم تا نماز بخوانم و از خداوند پاک درخواست کنم.
هوش مصنوعی: از مسجد که خارج شدم، شیطانی مرا به راهی کج کرد و همراه دوستی به سمت خانقاه حرکت کردم.
هوش مصنوعی: به جای نماز خواندن در آن عمق تنگ و تاریک، بیپروا دو جرعه مشروب نوشیدم.
هوش مصنوعی: از آن مکان، با یکی از دوستانی که به شراب مینوشید، به میخانهای رفتیم و در آنجا در کنار هم به نوشیدن مشغول شدیم.
هوش مصنوعی: شکم خالی و سر پر از دود حشیش باعث شد آتش به جان شراب قرمز بزند.
هوش مصنوعی: دوستی با من بازیای کرد که مرا از آن وضعیت بیرون کشید و به محفل قمار برد.
هوش مصنوعی: هر چه که از ارزش و ثروت داشتم، آن را به دیگران بخشیدم و از روی خودم برداشتم.
هوش مصنوعی: از شدت مستی نمیتوانستم خودم را بشناسم و هر آنچه که داشتم، از جمله طلا و نقره را باختم.
هوش مصنوعی: از آنجا به سمت خانه با شتاب روان شدم، در حالی که راه رفتن من چپ و راست بود و به شدت سست و ناپایدار.
هوش مصنوعی: وقتی که شکم خالی باشد و کیسه پر، انسان در اثر مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر ضعیف و ناتوان میشود.
هوش مصنوعی: در پی دورهمی شبانهای که عادت کرده بودم، به کویی رفتم که هدفم بود.
هوش مصنوعی: زنی که زیبا و خوب است، در میان دیوارها و در سایههای دلخراش زندگی، مانند کسی است که بارها با ضربهها و دردها روبهرو شده است. او در این مبارزههای سخت، همواره در جستوجوی آرامشی برای خود و دیگران است.
هوش مصنوعی: دستم را به در زدم تا در را به صدا درآورم، اما وقتی که حلقه در خم شد، ناگهان بدنم هم احساس تغییر کرد.
هوش مصنوعی: پایم به دور حلقهای که مانند حلقهای بسته است پیچیده شد و مانند ماری که به دور چیزی میپیچد، به آن در زدم.
هوش مصنوعی: دوست من پس از من به یادم آمد و وقتی مرا دید، تمام غمها و مشکلاتش به خاطر من از بین رفت.
هوش مصنوعی: بدان خانهام منتقل شد، از آنجا به وضعیتی آشفته و حالتی خراب.
هوش مصنوعی: دوستانم وقتی نبض مرا گرفتند، همه به اشتباه فکر کردند که من مردهام.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلنشینی نمانده و نفس از کار افتاده است، راه آمدن و رفتن به طور پنهانی ادامه دارد.
هوش مصنوعی: پارچه نازک و پارهپاره شده و لباسهایی که از آب و گل تاثیر گرفتهاند، به زیبایی و شکوه پوشیده شدهاند.
هوش مصنوعی: دوستان به درمان بیماری پرداختند و از افیون، دارویی مشابه معجزههای عیسی ساختهاند.
هوش مصنوعی: پس از نیمهشب، این بدن که حالتی نیمهجان دارد، به خاطر آن بخار معجزهآسا بلند شد.
هوش مصنوعی: من به خاطر ناچاری و اجبار، به دلایلی همچون استعمال مواد مخدر و نوشیدنیهای الکلی وارد جدل و کشمکش شدهام.
هوش مصنوعی: من از مرگ حیرت دارم که چرا بدون هیچ دلیل و نشانهای رخ میدهد و من همچنان در جای خود باقیام.
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد که پدر به ما درس روزهداری و نماز را بیاموزد، در حالی که دوستان ما در ویژگیهای دیگر، رفتارهای متفاوتی دارند؟
هوش مصنوعی: دوست بد و روزگار نامناسب، مانند پند معلم، که از ریشه و اساس زندگی را خراب میکند.
هوش مصنوعی: ببین در یک شب کوتاه چه تغییراتی به جان و روح و جسم من آمده است به خاطر این چهار دوست.
هوش مصنوعی: من از یار پنجم خود بسیار سپاسگزارم که بعد از سه بار، مرا به خانه برد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی راز من را بفهمی، نگاهی به مردی که همراهم است بینداز.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.