گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

هر شب میان خانه افسر زن ...

نامحرمان صلای خبردار می‌کشند

مرد و زن و پدرزن و مادرزن و عروس

در بزم عیش باده گلنار می‌کشند

کدبانوان و دخترکان و عروسکان

در نزد غیر پرده ز رخسار می‌کشند

از بس غریو و هلهله‌، ‌گویی میان جمع

نایب حسین را به سر دار می‌کشند

ضرب و غریو و کف زدن خارج از اصول

گویی که خرس را سوی بازار می‌کشند

مشدی عباد و قربده و دنبلی ...

بر گرد کمان و دف و تار می‌کشند

هرکس که نیم‌شب ز خیابان گذر کند

او را میان خانه به اصرار می‌کشند

کف می‌زنند و هلهله بسیار می‌کنند

می می‌خورند و عربده بسیار می‌کشند

همسایگان خستهٔ مسکین ز خواب خوش

برجسته فحش داده و سیگار می‌کشند

دنبک روان و دایره گرم و رنود مست

تا صبحدم ز گردهٔ هم کار می‌کشند

پرسیدم از پلیس محل کاین سرا ز کیست‌؟

کآنجا حجب‌، ز چهرهٔ اسرار می‌کشند

نرمک جواب داد که هست این حرمسرا

بازار ... فروشی و ... جار می‌کشند