بر دل من گشت عشق نیکوان فرمانروا
اشک سرخ من دلیل و رنگ زرد من گوا
نیستی رنگم چنین و نیستی اشکم چنان
گر بر این دل نیستی عشق بتان فرمانروا
تا شدم با مهر آن نامهربان دلبر، قرین
تا شدم با عشق آن ناپارسا یار آشنا
مهربان بودم، به جان خود شدم نامهربان
پارسا بودم، به کار دین شدم ناپارسا
شد دژم جان من از نیرنگ آن چشم دژم
شد دوتا پشت من از افسون آن زلف دوتا
از دل عاشق به عشق اندر درختی بردمد
کش برآید جاودان برگ و بر از رنج و عنا
تن اسیر عشق اگرکردم غمی گشتم غمی
دل به دست یار اگر دادم خطا کردم خطا
چاره ی خود را ندانم من بهعشق اندرکنون
بنده ی مسکین چه داند کرد پیش پادشا
در بلای عشق اگر ماندم نیندیشم همی
کافرین شهریار از من بگرداند بلا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد تاثیر عمیق عشق بر دل و جان شاعر است. عشق او را به فرمانروایی نیکو وادار میکند، اما در عین حال، اشکها و غمهای او را نیز نمایان میسازد. شاعر از تغییرات خود در اثر عشق میگوید: زمانی مهربان و پارسا بود، اما به خاطر عشق، نامهربان و ناپارسا شده است. او از درد و رنجهای عشق، از نیرنگ و افسون معشوق سخن میگوید و اینکه چگونه در این عشق اسیر شده و نمیداند چه باید کند. در نهایت، او میپذیرد که در بلای عشق بماند و به تبعات آن فکر نکند.
هوش مصنوعی: عشق نیکو در دل من سلطنت میکند و اشکهای سرخ من نشانهای از حال و روح من است، در حالی که رنگ زرد من گواه حالتی دیگر از من است.
هوش مصنوعی: رنگ و حالت من به خاطر نبودنت چنین است و اشکم نیز به همین خاطر. اگر عشق معشوقان بر این دل حاکم نیست، چه میشود؟
هوش مصنوعی: وقتی به محبت آن معشوق بیرحم دلبسته شدم، دیگر با عشق آن یار ناشناس و بیفراوانی همراه شدم.
هوش مصنوعی: در روزگارهایی که همواره سعی کردهام مهربان و دلسوز باشم، حالا به خود میبینم که به طور ناخواسته به انسانهای نامهربان تبدیل شدهام. همچنین، در تلاش برای حفظ تقوای دینیام، حالا گرفتار رفتارهایی شدهام که این تقوا را زیر سؤال میبرد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر نیرنگ آن چشم غمگین شده است و از جادو و فریبی که در آن زلف دوتا وجود دارد، حالا به دو پاره تقسیم شدهام.
هوش مصنوعی: از دل عاشق، عشق در درختی جوانه میزند که همیشه برگ و میوهاش از رنج و دردها به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر عشق تنم را در بند کردم و دچار غم شدم، گناهی نکردم. اگر هم دلی را به خاطر یار دادم، اشتباهی انجام دادهام.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چه باید بکنم، زیرا در عشق غرق شدهام. یک بندهی بیچاره چه میتواند در برابر پادشاهی انجام دهد؟
هوش مصنوعی: اگر در مشکلات عشق باقی بمانم، دیگر به این فکر نمیکنم که پادشاهان کافر مرا از خود طرد کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عسکری شکر بود تو گو بیا می شکرم
ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا
از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم
گر برستی شاعران هرگز نبودی آشنا
کشه بربندی گرفتی در گدائی سرسری
[...]
پادشا بر کامهای دل که باشد؟ پارسا
پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا
پارسا شو تا بباشی پادشا بر آرزو
کآرزو هرگز نباشد پادشا بر پارسا
پادشا گشت آرزو بر تو ز بیباکی تو
[...]
تا دل من در هوای نیکوان گشت آشنا
در سرشک دیده ام کرد این دل خونین شنا
تا مرا بیند بلا با کس نبدد دوستی
تا مرا بیند هوی با کس نگردد آشنا
من بدی را نیک تر جویم که مرد مرا بدی
[...]
شاعران بینوا خوانند شعر با نوا
وز نوای شعرشان افزون نمی گردد نوا
طوطیانه گفت و نتوانند جز آموخته
عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا
اندران معنی که گوید بدهم انصاف سخن
[...]
ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا
در جهانداری نباشد چون تو هرگز پادشا
از بشارتهای دولت وز اشارتهای بخت
شاه پیروز اختری و خسرو فرمانروا
پادشاهی یافته است از نام تو عز و شرف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.