پشت مرا کرد ز غم چنبری
گردش این گنبد نیلوفری
هستم من عیسی آموزگار
کرده جهودانم حبس از خری
بس که به من تیغ ببارند و تیر
روزم شد تیره و عمر اسپری
ساخت جدا از پسر و دخترم
دشمنم از بیپدر ومادری
چون نگرم نیست گناهی مرا
غیر وطندوستی و شاعری
وز ره آزادگی و قانعی است
گر نکشم ذلت فرمانبری
کردم بدرود زر و جاه و مال
تا نکنم چون دگران چاکری
نوکری دیوان دیوانگیست
مردم دانا نکند نوکری
مزدوری کرده و نان میخورم
مزدوری به ز طمع گستری
عاقبت آز و طمع، خواری است
وقعه ی «تیمور» مبین سرسری
گرچه کنون هر دو به حبس اندریم
فرق بسی هست درین داوری
خلق برو لعنت و نفرین کنند
بر من احسنت و خهی و فری
پستی و عجزآرد و خود باختن
مستیو خودخواهیو مستکبری
خوندلخودخوریآسانتراست
تا خود خون دل مردم خوری
حبس من این کیفر پیشینه است
بد مکن ای دوست که کیفر بری
وان کس کامروز به من کرد بد
روزی کیفر برد و بدتری
قیمت آزادی و عشرت بدان
ای که به آزادی و عشرت دری
خسته شدم یارب از این درد و رنج
چیست کنون چاره به جز شاکری
شکر که شد دامنم از ننگ دور
شکرکه آمد دلم ازکین عری
دارم فرزندی «هوشنگ» نام
شکراً لله ز معایب بری
وز پس «هوشنگ» چهار دگر
«مامی»و «مهری» «ملکی» و «پری»
«هوشی» باشد بهمثلعقل و روح
کش ز مه ومهربود برتری
مادر ایشان چه بود؟ کهکشان
آنکه به اجرام کند مادری
گر به طبیعت بگذاریش باز
وز غم خرج بچگان بگذری
همچو ره کاهکشان از نجوم
خانه کند پر مه و پر مشتری
هفتم ایشان منم اندر حساب
چون فلک هفت ز بیاختری
روت و تهیدست و خمیده ز بار
چون ز نگین، حلقهٔ انگشتری
لاغر و خمیده چو چنبر ولیک
گردانندهٔ همه با لاغری
گشتم چون چنبر و بازم به پتک
رنجان دارد فلک چنبری
خواهد تا بشکند این حلقه را
حلقه نگیندان کند از زرگری
پس بنشاند به نگیندان درون
گوهر مدح فلک سروری
لقمانالدوله که همچون مسیح
میسزدش دعوی پیغمبری
چرخ هنر، زادهٔ ادهم که هست
با هنرش رادی و نامآوری
هست دلی پنهان در سینهاش
چون اقیانوس به پهناوری
همت او بر تو شود آشکار
بر درش ار روزی روی آوری
محکمهاش پر بود از مرد و زن
عور و غنی لشگری و کشوری
با امراکم رسد از بس که هست
با فقرایش سر شفقتگری
بیند نبض و بنویسد دوا
سیم دوا نیز دهد بر سری
نیمشب ار خوانیش از راه دور
حاضرگردد به مثال پری
منعم و درویش به نزدیک او
فرق ندارند درین داوری
از تن بیمارکشد درد را
هرچه بود باطنی و ظاهری
گیرد مردانه گریبان مرگ
وز در مشکو کندش رهبری
بوی مرض را بشناسد ز دور
چون رسد از راه، زهی عبقری
چون شنود بستری آواز او
گیرد آرام دل بستری
جمله جوانمردی و آزادگیست
جملهخردمندیو خوشمحضری
او را بودند شهان خواستار
روز و شبان با همه خواهشگری
خدمت مردم را کرد اختیار
وآمد از خدمت شاهان بری
چون که به مخلوق خدا گشت یار
لاجرمش کرد خدا یاوری
گشت درین ملک نخستین پزشک
اینت نکونامی و نیکاختری
داد خدایش زن والاگهر
دختر و چندین پسر گوهری
یافت ستاینده یکی چون بهار
سومی فرخی وعنصری
*
یارا در طب و ادب زیر چرخ
با من و تو کس نکند همسری
من بسزا وصف تو را درخورم
تو بسزا مدح مرا درخوری
این عوض آنکه به محبس مرا
دیدن کردی ز سر غمخوری
رفتی نزدیک زن و بچهام
شفقت کردی و لطف گستری
خواهش بردی بر قومی که بود
حیف تو گر بر رخشان بنگری
داشتی آن یاوه سخنشان به راست
از سر خوشقلبی و خوش باوری
گوش نکردند به فریاد تو
بیشرفان از خری و از کری
گوش به دانا نکند آنکه هست
غره به نادانی و تنپروری
هست متاعش بر اینان کساد
هرکه فزونتر بودش مشتری
دشمن دانایند این کافران
دانش باشد برشان کافری
چیست درین شهر گناه بهار
غیر خردمندی و دانشوری؟
زبن رو شد حبس به فصلی که بود
موسم گل چیدن و خنیاگری
گر بکشندش نبود بس عجب
زاغ بود دشمن کبک دری
ور نکشندش بود از بیم خلق
عصمت بیبی است ز بیچادری!
خاطر دارای جهاندار هست
پاک چو آیینهٔ اسکندری
لیک نگوید کسش احوال من
اینت بدآموزی و بدگوهری
هر که غم خود خورد و نیست کس
در غم این مملکت مردهری
مرد و زن از گرسنگی در خروش
وین امرا کرده ورم از پری
جملگیاز خوف خیانات خوبش
کرده رها قاعدهٔ نوکری
حال مرا عرضه نیارند کرد
تابرهانندم ازین مضطری
یکسره خاموش ز خیر عموم
لیک به بدگوایی مردم جری
جود و سخا رفته و مردانگی
جبن و حسد مانده و حیلتگری
بیند اگر کس که سری بیگناه
بر دم تیغ آمده از جابری
ور سخنی عرضه نماید به شاه
بو که رهد در نفس آخری
گر نبود پای زری در میان
دم نزند هیچ ز خیرهسری
یکسره هم ظالم و هم دادرس
یکسره هم قاضی و هم مفتری
لقمانا! دار ز من یادگار
این سخن تازه و نظم دری
زان که بهار تو شود بیگناه
کشته درین مملکت بربری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعر به موضوعات اندوه، ظلم و رنج ناشی از بیعدالتی اشاره دارد. شاعر احساس میکند که دچار حبس و ناامیدی شده و علیرغم محبت و دوستیاش به وطن و مردم، به تهمت و ستم گرفتار شده است. او تلخی زندگی را در کنار بیرحمی و ناپاکدلی حاکمان و جامعه میبیند و در عین حال به دلدادگیاش به آزادی و عشق به وطن اعتراف میکند.
شاعر همچنین به ستایش حکیمی به نام لقمانالدوله میپردازد که در میان مردم از احترام و تقدیر برخوردار است، چرا که به درمان بیماران و خدمت به دیگران میپردازد و بیتوجه به ثروت و مقام، از مردم حمایت میکند.
در نهایت، شاعر احساس میکند که نتوانسته است صدای خود را به خوبی به دیگران برساند و گلهمند است از اینکه جامعهاش نسبت به درد و رنج او و دیگران بیتوجه است. او بر این باور است که در این دنیا، حقایق نهفتهاند و افراد نادان و جاهل، در بیخبری و نادانی به سر میبرند.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که بر من سایه افکنده، مانند این گنبد آسمانی دور من را فرا گرفته است.
هوش مصنوعی: من عیسی هستم، معلمی که یهودیان مرا در زندان کردهاند.
هوش مصنوعی: به قدری به من آسیب و ضربه زدهاند که روزهایم به تیرهگی میگذرد و زندگیام به سادگی عمر یک روز پرنده است.
هوش مصنوعی: من از پسر و دخترم جدا هستم و به خاطر اینکه بیپدر و مادر هستم، دشمنی برایم ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: وقتی به خودم نگاه میکنم، میبینم که تنها چیزی که برایم اهمیت دارد، عشق به وطن و شعر گفتن است و هیچ خطایی از من سر نمیزند.
هوش مصنوعی: اگر برای آزادی و راحتی خود تلاش کنم، هرگز به ذلت تسلیم شدن زیر فرمان دیگران تن نخواهم داد.
هوش مصنوعی: من از ثروت و مقام و دارایی خداحافظی کردم تا مانند دیگران، خدمتگذار نباشم.
هوش مصنوعی: خدمتکردن به نادانیهای دیوانهوار کار عاقلانهای نیست و افراد باهوش چنین کاری نمیکنند.
هوش مصنوعی: من به عنوان کارمند و در عوض زحمتهایم، زندگیام را تأمین میکنم. این کار بهتر از این است که به طمع و سوءاستفاده بپردازم.
هوش مصنوعی: در نهایت، حرص و طمع به ذلت و خواری منجر میشود، همانطور که در ماجرای «تیمور» به وضوح دیده میشود.
هوش مصنوعی: با اینکه هر دو اکنون در زندان هستیم، اما در این قضاوت تفاوتهای بسیاری وجود دارد.
هوش مصنوعی: مردم به من نفرین میکنند، اما در عوض برای دیگران تحسین و نیکویی میفرستند.
هوش مصنوعی: ناتوانی و ضعف فرد را به بردگی و تسلیم در میآورد و باعث میشود که فرد در خود غرق شود، خودرا فراموش کند و به خودپرستی و تکبر دچار شود.
هوش مصنوعی: آسانتر است که به خود آسیب برسانی و رنج ببری، تا اینکه به دیگران صدمه بزنی و دردشان را افزایش دهی.
هوش مصنوعی: محبوس بودن من، نتیجهٔ گذشتهام است. ای دوست، بد نکن، زیرا عذاب و پاداشی در کار است.
هوش مصنوعی: اگر کسی امروز با من بدی کرده باشد، عاقبتهای سختتری را تجربه خواهد کرد و کیفر اعمالش را خواهد دید.
هوش مصنوعی: بهای آزادی و خوشی را بدان، ای کسی که به آزادی و لذت میرسیدی.
هوش مصنوعی: ای خدا، از این درد و رنج خسته شدم، چه تدبیری جز شکرگزاری برایم باقی مانده است؟
هوش مصنوعی: خوشحالم که از عیبها و ننگها پاک شدم و دلام از کینه و دشمنی دور شده است.
هوش مصنوعی: دارم فرزندی به نام هوشنگ که هیچ عیبی ندارد و به شکرانهی این نعمت، از خداوند سپاسگزارم.
هوش مصنوعی: پس از هوشنگ، چهار شخصیت دیگر به نامهای مامی، مهری، ملکی و پری به وجود آمدند.
هوش مصنوعی: بودن هوش مانند عقل و روح است، که از نور و زیبایی فراتر رفتهاند.
هوش مصنوعی: مادر او چه موجودی است؟ کهکشان آن، که به اجرام آسمانی مادری میکند.
هوش مصنوعی: اگر او را به حال خودش بگذاری و از غم و نگرانیهای فرزندان بگذری، میتوانی به آرامش برسی.
هوش مصنوعی: مانند راهی که از گرد و غبار کاهکشان به وجود میآید، خانه را با نور ماه و زیبایی مشتری فرا میگیرد.
هوش مصنوعی: من در میان آن هفت نفر به حساب آمدهام، مانند هفت آسمان که در بیاختیاری کنار یکدیگرند.
هوش مصنوعی: چهرهات پکری و فقیر به نظر میرسد، مانند اینکه فشار سنگینی بر دوشت باشد، شبیه به حلقهای که از نگین تهی شده باشد.
هوش مصنوعی: نرمی و ظرافتی مانند چنبر دارد، اما با وجود لاغریاش، همه چیز را به دور خود میچرخاند.
هوش مصنوعی: من مانند حلقهای گشتم و دوباره فلک با ضربههای سخت خود، به من آزار میرساند.
هوش مصنوعی: میخواهد این حلقه را بشکند و آن را به نگینی از زرگری تبدیل کند.
هوش مصنوعی: پس در نگیندان، ستارهای از مدح و بزرگی را همچون گوهر قرار دادند.
هوش مصنوعی: لقمانالدوله که همچون مسیح، ادعای پیامبری به او میآید.
هوش مصنوعی: چرخ هنر، نتیجهٔ شخصی به نام ادهم است که با استعداد و هنرمندیاش، شناخته شده و معروف است.
هوش مصنوعی: دلی در سینهاش وجود دارد که به اندازهٔ یک اقیانوس وسیع و عمیق است.
هوش مصنوعی: اگر روزی به در خانهاش بروی، به وضوح خواهی دید که چه تلاشی برای تو کرده است.
هوش مصنوعی: در دادگاه، افراد زیادی حضور داشتند، از جمله مردان و زنانی که لباسهای سادهای به تن داشتند و همچنین اشراف زادگان و مقامات نظامی و کشوری.
هوش مصنوعی: به خاطر مهربانی و شفقتی که با فقرا دارم، همیشه در کنار دوستان و مقاماتم قرار میگیرم.
هوش مصنوعی: شخصی نبض فردی را میگیرد و اطلاعاتی از وضعیت او به دست میآورد. سپس دارویی تجویز میکند و همزمان دارویی هم به سر او میزند.
هوش مصنوعی: اگر در نیمه شب صدای کسی را از دور بشنوی، به گونه ای ظاهر میشود که گویی یک پری نزدیک توست.
هوش مصنوعی: غنی و فقیر در نزد او هیچ تفاوتی ندارند و در قضاوت او، هر دو یکسان هستند.
هوش مصنوعی: دردی که از بدن بیمار ناشی میشود، هر چه که باشد، چه در درون او و چه در ظاهرش، او را رنج میدهد.
هوش مصنوعی: مردی جوانمردانه با مرگ روبهرو میشود و او را از در مشکوک به سمت رهبری میکشاند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بوی ناخوشی را از دور بشنود، وقتی به نزدیکیاش میرسد، نشان از هوش و درایت اوست.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان صدای او را میشنود، آرامش دلش مانند بستری نرم میشود.
هوش مصنوعی: تمامی ویژگیهای جوانمردی و آزادگی در یکجاست و همچنین شامل خردمندی و خوشصحبتی نیز میشود.
هوش مصنوعی: او همواره مورد توجه و درخواست پادشاهان قرار داشت، چه در روز و چه در شب، با وجود تمام درخواستها و خواستهها.
هوش مصنوعی: انسان به انتخاب خود به خدمت مردم مشغول شد و از خدمت به شاهان آزاد گردید.
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند، مخلوق خود را دوستی قرار داد، او را به یاری خود توفیق داد.
هوش مصنوعی: در این سرزمین، تو اولین پزشک هستی که نام نیک و ویژگیهای خوب داری.
هوش مصنوعی: خداوند به او زنی با شخصیت و اصالت بخشی و چندین پسر با ارزش عطا کرد.
هوش مصنوعی: شخصی مانند بهار، در قدردانی و ستایش، به زبان آمده است که کنایه از زیبایی و طراوت دارد؛ و این اشاره به دو شاعر معروف فرخی و عنصر دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که در زندگیت باید به حقایق و واقعیتها توجه کنی و در انتخابهایت دقت کنی. برخی از افراد برای خودشان، بدون شناخت کافی از واقعیتها، باورهایی ایجاد میکنند. بنابراین مهم است که با آگاهی و درک درست از اوضاع، قدم برداری.
هوش مصنوعی: دوستان عزیز، در هنر پزشکی و ادبیات، هیچ کس مانند من و تو نمیتواند همپیمان و همراز باشد.
هوش مصنوعی: من به اندازهای که لایق تو هستم، تو هم به اندازهای که شایستهام، باید به من احترام بگذاری.
هوش مصنوعی: تو به جای اینکه به ملاقات من در زندان بیایی، از روی دلگسستگی و ناراحتی به سراغم نیامدی.
هوش مصنوعی: تو به خانوادهام نزدیک شدی و با محبت و مهربانی به آنها توجه کردی.
هوش مصنوعی: تو با زیباییات گروهی را جلب میکنی، اما اگر به چهرهشان نگاه کنی، حیف خواهد بود.
هوش مصنوعی: شما به صورت سادهدلانه و با حسن نیت، سخنان بیاساس آنها را پذیرفتید.
هوش مصنوعی: آنها به شکایت و فریاد تو توجه نکردند، این بیشرفها مانند اسب احمق و کر هستند.
هوش مصنوعی: کسی که به دانش و آگاهی گوش نمیدهد، در عوض به نادانی و تنبلی خود مغرور است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کالا یا محصولی که او دارد، در میان این افراد فروش خوبی ندارد و هرچقدر که مشتری بیشتری داشته باشد، ارزش و قیمت آن کالا بیشتر خواهد بود. در واقع، این نشان میدهد که وجود مشتریان زیاد به افزایش ارزش و فروش کمک میکند.
هوش مصنوعی: کافران به خوبی میدانند که دشمنان هستند و همین آگاهیشان نشاندهنده کفرشان است.
هوش مصنوعی: در این شهر چه چیزی وجود دارد که به جز خردمندی و دانشوری، دیگر در شایستگیها و خوبیها مشهور باشد؟
هوش مصنوعی: زبان حال او به وضوح بیانگر این است که در زمانی که فصل گلچینی و آوازخوانی است، او در بند و حبس قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگر او را بکشند، جای تعجبی ندارد، چون زاغ همواره دشمن کبک دری است.
هوش مصنوعی: اگر او را نزنند به خاطر ترس مردم، بیچادر بودنش عصمت و پاکی او را از بین نمیبرد!
هوش مصنوعی: دل کسی که در آن حکمت و دانایی حکمفرماست، پاک و زلال است مانند آینهای که تصویر اسکندر را منعکس میکند.
هوش مصنوعی: ولی هیچکس احوالی از من نمیگوید، این نقص تربیت و خوی بد اوست.
هوش مصنوعی: هر کسی که تنها به غم خودش فکر کند و نگران حال و آینده این سرزمین نباشد، در حقیقت، مانند مردهای است که روحش در این مملکت زندگی نمیکند.
هوش مصنوعی: مردان و زنان از گرسنگی ناله و فریاد میکنند و در حالی که حاکمان در خوشی و راحتی به سر میبرند.
هوش مصنوعی: همه به دلیل ترس از خیانت، به خوبی وظیفهی خدمتگزاری را رها کردهاند.
هوش مصنوعی: حال من را به کسی نشان ندهید، زیرا این شرایط مرا از حالت اضطراب نجات نمیدهد.
هوش مصنوعی: به طور کامل سکوت کرده و از خیر همگان دوری میکند، اما به دلیل بدگویی دیگران، ناراحت و آشفته میشود.
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity از بین رفته و فقط ترس و حسادت باقی مانده است، همچنین فریبکاری و نیرنگ نیز در بین مردم رواج یافته است.
هوش مصنوعی: اگر کسی ببیند که سر بیگناهی بر دم تیغ قرار گرفته، نشان میدهد که ظلم و بیعدالتی در جامعه وجود دارد و بر بیگناهان ظلم میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی سخنی به شاه بگوید، باید مراقب باشد که در آخرین لحظات، جان خود را از خطر نجات دهد.
هوش مصنوعی: اگر پای زری در میان نباشد، هیچ کس از روی حماقت دم نمیزند.
هوش مصنوعی: این شعر به تضاد و تناقض در رفتار و نقش افراد اشاره دارد. به معنای این است که گاهی اوقات فردی میتواند هم ظالم باشد و هم به عنوان حامی عدالت عمل کند، یا هم قاضی باشد و هم در عین حال به دیگران اتهام وارد کند. این پیام به وضعیتی اشاره دارد که در آن افراد به دو جنبه متفاوت و متضاد خود عمل میکنند و در این حالت، اعتماد به آنها دشوار میشود.
هوش مصنوعی: ای لقمان! این سخن تازه و شعر زیبا، یادگاری از من برای توست.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه بهار تو در این سرزمین بیگناهی کشته میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گشتن این گنبد نیلوفری
گر نه همی خواهد گشت اسپری
هیچ عجب نیست ازیرا که هست
گشتن او عنصری و جوهری
هست شگفت آنکه همی ناصبی
[...]
ای پسر خوش تو بدین دلبری
حور بهشتی ملکی یا پری
هم نبود حور و پری را به حسن
این همه مردافکنی و دلبری
ماه پری طلعت حورا فشی
[...]
ریخته نوش از دم سیسنبری
بر دُم این عقربِ نیلوفری
ای دل سرمست، کجا میپری؟
بزم تو کو؟ باده کجا میخوری؟
مایهٔ هر نقش و ترا نقش نی
دایهٔ هر جان و تو از جان بری
صد مثل و نام و لقب گفتمت
[...]
خانه صاحب نظران میبری
پرده پرهیزکنان میدری
گر تو پری چهره نپوشی نقاب
توبه صوفی به زیان آوری
این چه وجود است نمیدانمت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.